اصطلاحات فقهی آیت الله سیستانی [اصطلاحات فقهی]
الف
|
آب جاری آبی است كه از زمين بجوشد و جريان داشته باشد مانند آب چشمه و قنات.
آب قليل آبی است كه از كر كمتر باشد و از زمين هم نجوشد.
آب كُر مقدار معينی از آب است كه اگر در ظرفی به حجم 36 وجب مكعّب ریخته شود، آن را پر كند و اين مقدار حدوداً معادل 384 ليتر است اما تعيين آب كر برحسب وزن، خالی از اشكال نيست و مراعات مقتضای احتياط در آن ترك نشود.
آب مضاف آبی است كه از چيزی گرفته شده (مانند آب انار و آب ليمو و گلاب) و يا با چيزی آميخته شده باشد به طوری كه به آن، آب نگويند.
آب مطلق آبی است كه از چيزی گرفته نشده و با چيزی هم مخلوط نشده است و اگر هم مخلوط شده، به حدّی نيست كه به آن آب نگويند.
آلات لهو حرام اسباب عياشی و خوشگذرانی نامشروع از قبیل وسایل موسیقی که با آنها غالباً موسیقی حرام نواخته میشود، ابزار و وسایلی که برای لهو حرام ساخته شدهاند.
اِباحه اجازه دادن، مجاز بودن، مباح كردن، حكمی كه انجام و ترك آن رجحان نداشته باشد.
اباحه در تصرف: اجازه در تصرف بدون ملكيت
ابراء ذمّه بخشيدن و چشم پوشی طلبكار از مال يا چيزی كه از بدهكار میخواهد.
ابن السبيل مسافری كه خرج سفرش تمام شده يا از بين رفته و اكنون درمانده شده است هر چند در وطن خود بینياز باشد.
اتحاد افق واقع شدن دو يا چند مكان در يك طول جغرافيايی به شرط آنكه عرضهای جغرافيايی آنها نيز به هم نزديك باشد.
اِجْحاف ستم كردن، زياده روی كردن
اجرة المثل ميزان اجرتی كه عرفاً برای انجام يك كار و يا اجاره كردن يك شیء میپردازند.
اجرة المسمّی اجرتی كه در ضمن عقد و قرارداد تعيين می گردد.
اجير كسی كه طبق قرارداد اجاره، در برابر كاری كه انجام میدهد، مزد دريافت میكند.
احتضار آخرين لحظات حيات انسانß محتضر
احتكار نگهداری و انبار كردن اموال مورد نياز مردم (مانند مواد غذايی) به منظور افزايش قيمت آن در حالی كه مراكز ديگر چنين مالی را عرضه نكنند.
احتلام خروج منی در حال خواب
احتياط گاه در مقابل اجتهاد و تقليد به كار میرود كه روشی است برای عمل كردن به احكام به گونهای كه مكلّف يقين داشته باشد به وظيفهاش عمل كرده است،
و گاه در خصوص حكم يك مسأله به كار میرود و آن رعايت نمودن همه جوانب آن مسأله است به طوری كه مكلّف با انجام آن، يقين به فراغت ذمّه پيدا كند. يادآوری میشود كه شيوه عمل در هر دو مورد يكی است ولی محدوده احتياط در مورد اول، كل احكام را شامل میشود، ولی در مورد دوم، نسبت به همان مسأله مورد نظر كاربرد دارد،
و گاه هم به معنی احتياط واجب يا احتياط مستحب است.
احتياط واجب: احتياطی است بدون همراه بودن با فتوا، كه رعايت آن واجب است ولی مقلّد میتواند به جای آن، به فتوای مجتهد ديگری كه با آن مجتهد در رتبه علمی مساوی است يا پس از آن مجتهد، از ديگران اعلم است، مراجعه كند و در اين رجوع، رعايت الأعلم فالأعلم، لازم است يعنی مكلف بايد مجتهدی را برای رجوع انتخاب نمايد كه همرتبه مرجع تقليد فرد از نظر علمی باشد و در صورتی كه مجتهد مساوی يافت نشد به مجتهدی كه از نظر علمی از مرجع تقليد خودش پايينتر و از ساير مجتهدان بالاتر است مراجعه كرده و از او تقليد نمايد.
احتياط مستحب: احتياطی است همراه با فتوای مجتهد، كه رعايت آن خوب است ولی واجب نيست.
احتياط لازم: همان احتياط واجب است.
احتياط وجوبی: همان احتياط واجب است.
احتياط استحبابی: همان احتياط مستحب است.
احوط: مطابق با احتياط
احراز به دست آوردن، يقين پيدا كردن به چيزی، اثبات
احياء زمينهای مَوات آباد كردن و بهره برداری از زمينهای مخروبهای كه مالك نداشته و نفعش به كسی نمیرسد.
اِخفات آهسته خواندن (در مقابل جَهْر در قرائت نماز)
ادای دين پرداخت بدهی
ارتداد خارج شدن از دين اسلامß مرتد
ارتماس فرو رفتن در آب برای غسل، فرو بردن صورت و دستها در آب برای وضو
أرجح پسنديدهتر، بهتر
اَرْش ديه آسيب وارد شده بر بدن كه شرع مقدّس برای آن مقدار خاصّی را معيّن نكرده است، مابهالتفاوتِ قيمت جنس سالم و معيوب
ازاله برطرف كردن، از بين بردن
استبراء
استبراء از بول: عملی مستحب كه مردها بعد از بيرون آمدن بول انجام میدهند برای اينكه ذرّات ادرار در مجرای بول نمانده باشد.
استبراء از منی: ادرار كردن پس از خروج منی (برای اينكه ذرّات منی در مجرای بول نمانده باشد)
استبراء حيوان نجاست خوار: بازداشتن حيوان نجاست خوار از خوردن نجاست، تا وقتی كه به خوراك طبيعی خود عادت كند.
استبراء از حيض: آزمايشی است مخصوص بانوان كه برای روشن شدن وضعيت باطن مجرا از خون حيض انجام میشود.
استتار پنهان شدن، مخفی شدن
استحاله دگرگون شدن يك شیء به طوری كه شیء ديگری محسوب شود مانند اينكه چوبِ نجس بسوزد و خاكستر شود.
استطاعت توانایی داشتن، توانايی انجام فرايض حج
استطاعت طريقی: باز بودن راه
استطاعت مالی: در اختيار داشتن توشه و احتياجات سفر و همچنين وسيله نقليه
استطاعت بدنی: سلامتی و توانايی برای انجام اعمال حج
استظهار احتياط به تركِ عبادت است و در مورد بانوانی است كه عادت عدديه كمتر از ده روز دارند و خون از ايام عادت تجاوز كرده ولی معلوم نيست از ده روز میگذرد يا نه كه در اين حال زن میتواند در صورت بقاء شك، يك يا دو روز يا بيشتر تا كامل شدن ده روز، بنابر حيض بگذارد و عبادت را ترك نمايد. شایان ذکر است استظهار بر زن واجب نيست و رعايت آن احتياط مستحب است.
استفتاء درخواست فتوا، سؤال كردن و كسب نظر مجتهد درباره حكم شرعی يك مسأله
استقرار حج باقی ماندن حج برگردن مكلّفی كه مستطيع است و حج انجام نداده است.
استماع گوش دادن با قصد
استمناء انجام دادن كاری با خود كه موجب بيرون آمدن منی شود، خود ارضايی
استنباط احكام بدست آوردن حكم خداوند از منابع صحيح (قرآن، سنّت، اجماع و عقل)
استنجاء طهارت پس از تخلّی و توالت كردن
آب استنجاء: آبی كه برای اين طهارت به كار برود.
استنشاق وارد كردن آب در بينی
استهلال جستجو برای ديدن هلال ماه، رؤيت هلال
استيفاء حق گرفتن تمام حق
استيناف از سر گرفتن عمل
اسقاط ساقط كردن و از بين بردن
اسقاط دين ابراء ذمّه بدهكار از بدهی و بخشش آن
اشكال دارد يعنی چنين كاری موجب اسقاط تكليف نيست و نمیشود به آن اكتفا كرد و اين عبارت در حكم، احتياط واجب است.
اصول دين اركان دين: توحيد، نبوّت و معاد
اصول مذهب اركان مذهب: إمامت و عدل
اضطرار ناچاری، ناگزيری
اطمينان گمان قویّای كه احتمال مخالفِ آن بسيار ضعيف باشد به طوری كه عقلاء و خردمندان در زندگانی خود به آن احتمال ضعیف و موهوم توجّه نمیكنند، آرامش قلب
اعاده تكرار عمل
اعتكاف اقامت و روزهداری در مسجد به مدت سه روز يا بيشتر به قصد عبادت
اِعراض روی گرداندن
اعراض از وطن: روی گردانی از وطن به طوری كه انسان قصد كند برای زندگی به آنجا باز نگردد.
اعراض از مال: چشم پوشی مالك از مال خود
أعلم داناتر، مجتهدی كه نسبت به ساير مراجع، قدرت بيشتری بر شناخت احكام الهی داشته باشد و بهتر بتواند احكام شرعی را استنباط كند.
الأعلم فالأعلم به احتياط واجب مراجعه كنيد.
ادعيه مأثوره دعاهايی كه از معصوم علیه السلام نقل شده است.
افضاء يكی شدن مجرای بول و حيض يا مجرای حيض و غائط يا هر سه
اقاله به هم زدن عقد لازم با رضايت طرفين
اِقباض تحويل دادن، پرداخت كردن
أقرب اين تعبير در فقه در حكم فتواست.
الأقرب فالأقرب: مراعات نزديكترين و پس از آن نزديكتر. به عنوان مثال، در باب ارث، در
صورت وجود طبقه اول، ارث به طبقه دوم نمیرسد.
اقوی اين است نظر قوی بر اين است، فتوای صريح است که بايستی طبق آن عمل شود.
اكتفاء بسنده كردن، کافی دانستن
اكراه وادار كردن شخص به كاری كه مايل به انجام آن نيست.
اكل مال به باطل گرفتن مال ديگری بر اساس باطل و طريق غير شرعی
آلات لهو ابزار عيّاشی و خوشگذرانیهای نامشروع مانند تار و طنبور
آلات مشتركه ابزار و وسايلی كه هم در راه صحيح شرعی و هم در راه باطل (گناه) كاربرد دارد مثل رادیو و تلویزیون.
التفات توجه داشتن
الكل صنعتی الكل متيليك كه از تقطير چوب به دست میآيد و قابل شرب نيست و در صنعت به كار میرود.
اَماره نشانه، علامت، منظور از آن هر دليل ظنّی معتبر است كه انسان را از جهل يا شك خارج كرده و موجب غلبه گمان يا اطمينان شود مثل شهادت شهود عادل (بيّنه)
ِاماله داخل كردن داروی مايع یا جامد در بدن از طريق مخرج غائط
اِمساك خودداری كردن، پرهيز از چيزهايی همچون محرّمات احرام، مبطلات روزه و …
اِنزال بيرون آمدن منی یا مایعی که در حکم منی است
انشاء آغاز كردن، ايجاد يك اعتبار يا خواسته و مانند آن با لفظ يا غير آن.
اَنفال اموالی كه به جهت ولايت و رهبری بر امّت اسلامی در اختيار امام معصوم عليه السلام يا نايبش میباشد.
اِهتمام اهميت دادن
اَهل ذمّه غير مسلمانانی كه به يكی از اديان الهی معتقدند و با قبول عهد و پيمان ذمّه و پرداخت جزيه در امان مسلمانان هستند.
اهل كتاب غير مسلمانی كه به يكی از اديان الهی معتقد باشد و خود را تابع يكی از پيامبران صاحب كتاب بداند مانند يهودی و مسيحی.
اورع با تقواتر، كسی است كه نه تنها از معاصی بلكه از شبهات هم بيش از ديگران اجتناب میكند.
مجتهد اورع: مجتهدی كه در اموری كه در فتوا دادن و استنباط احكام نقش دارد بيشتر دقّت
كرده و اهل تحقيق و بررسی بيشتر است.
اولی سزاوارتر، بهتر
ايام البِيْض سيزدهم، چهاردهم و پانزدهم هر ماه قمری
ايقاع هر نوع قراری كه يك جانبه انجام گيرد و نياز به قبولِ طرف ديگر نداشته باشد مانند طلاق كه شرعاً احتياجی به قبول زوجه ندارد.
ب
|
باكِره دختری كه شوهر نكرده است، دختری كه پرده بكارتش زايل نشده است. شايان ذكر است در مبحث اذن پدر يا پدر بزرگِ پدری در ازدواج دختر، دختری كه پرده بكارتش به واسطه زنا يا امور فيزيكی مثل ورزش و پريدن زايل شده در حكم باكره است.
بالسويه به طور يكسان، برابر
بالفعل آنچه تحقّق يافته است.
بالقوّه آنچه امكان تحقّق آن هست اما تاكنون محقّق نشده است.
بِدعت ايجاد سنّت يا اعتقادِ خلاف شرع و اسلام
بَدَل جايگزين، جانشين
بریء الذمّه كسی كه چيزی برگردن او نيست.
برائت ذمّه فارغ شدن و پاك شدن ذمّه انسان از آنچه بر عهده او بوده است.
برات برگه مخصوصی است كه بدهكاران بابت بدهی خودشان آن را امضاء میكنند.
بُرد یکی از قطعات مستحب کفن است که تمام بدن میّت را میپوشاند و بر روی قطعه واجبِ کفن که آن را سرتاسری (ازار) مینامند بسته میشود.
برد يمانی: نوع خاصّی از برد است كه در يمن بافته میشده است.
بعيد است اين تعبير در حكم فتواست.
بعيد نيست اين تعبير در حكم فتواست.
بلاد كبيره شهرهای فوق العاده بزرگ
بلاد کفر کشورهايی که همه يا اکثر مردم آنجا غير مسلمان هستند.
بلوغ رسيدن به سنّ تكليف
بهیمه (جمع: بهائم) حيوان چهارپايی كه درنده نباشد مثل گوسفند، گاو و شتر.
بيع فروش، معامله
بيع شرط: بيعی است كه در متن عقد شرط شود كه هرگاه فروشنده، تمام يا بخشی از
قيمت را حسب قرارداد در مدّت معيّن به مشتری باز گرداند، حق فسخ داشته باشد.
بيليارد نوعی بازی كه با گوی و چوگان و بر روی ميز انجام میشود و گفته شده كه از
آلات و وسايل قمار است.
بيّنه شاهدانی كه شهادت آنها میتواند يك امر را اثبات كند.
ت
|
تأديه ادا كردن
تارك الصلاة كسی كه از روی معصيت نماز نمیخواند.
تامّ الاختیار کسی که اختیار کامل دارد.
تبرّع انجام دادن كاری به طور مجانی و بدون چشمداشت يا اجبار.
تبعيت پاك شدن شیء نجسی به تبع پاك شدن شیء نجس ديگر مانند پاك شدن ظرف سركه به تبعيت از پاك شدن شرابی كه به سركه تبديل شده است،
تبعيت فرزند از والدین یا همسر از شوهرش در انتخاب وطن
تَجافی نيم خيز نشستنِ مأموم در حال تشهّد إمام
تجرّی سرپيچی، نافرمانی، اينكه فردی عمداً اقدام به انجام يا ترك كاری با اعتقاد به حرام بودن آن نمايد و بعد معلوم شود كه معصيت نبوده است.
تجهيز ميّت تدارك اموری همچون غسل، حنوط، كفن و …برای فرد فوت شده
تَحتُ الحَنَك زيرِ چانه، قسمتی از عمامه كه زير گلو آويخته میشود.
تحجير سنگ چين كردن، علامت گذاری اراضی موات پيش از آباد كردن آنها
تخلّی بول و غائط كردن
تخميس پرداخت كردن خمس مال
تداوی درمان كردن، معالجه نمودن
تدليس پنهان نمودن عيب (در ازدواج یا در خريد و فروش كالا) يا چيزی را برخلاف واقع نشان دادن يا بهتر نشان دادن
تذكيه ذبح شرعی و اسلامی
تذكيه شده: حيوانی كه به طريقه شرعی کشته شده باشد.
تَرَكه دارايی ميّت در هنگام فوت
تزاحم وجود دو تكليف همزمان به طوری كه انجام هر كدام موجب ترك ديگری شود.
تسامح مدارا، چشم پوشی، سهل انگاری، ملايمت
قاعده تسامح يا تسامح در ادله سُنَن: حكم به استحباب يا كراهت بر اعمالی كه دليل آنها ضعيف بوده و مورد اطمينان كامل نيست. شايان ذكر است صحّت اين قاعده از نظر شرعی ثابت نيست هر چند مكلّفیكه رجاءً عمل مذكور را به اميد نيل به ثواب انجام داده يا ترك نمايد مأجور است.
تسبيحات اربعه ذكر سبحان الله و الحمدلله و لا إله الا الله و الله أكبر
تسبيحات فاطمه زهرا سلام الله عليها 34 مرتبه الله اكبر، 33 مرتبه الحمدلله و 33 مرتبه سبحان الله
تشبّه خود را مانند ديگری كردن
تشريح پاره پاره كردن بدن مرده برای كسب آگاهیهای پزشكی و …
تصرّف به كار گرفتن چيزی و استفاده از آن
تصرّف عدوانی: تصرّف بدون رضايت مالك
تعدّی زياده روی، ستم كردن، دست درازی
تعذّر دشوار شدن، غیر ممکن بودن
تعزير مجازاتی كه مقدار و كيفيت آن توسّط حاكم شرع معلوم میگردد. (در مقابل حدّ)
تعليق مشروط بودن به چيزی ديگر
تفريط كوتاهی كردن، مسامحه نمودن (در مقابل افراط)
تفويض واگذار كردن
تَقاصّ برداشتن مال يا پول از كسی كه حق انسان را گرفته و از دادن آن امتناع میكند.
تقطير متراكم نمودن بخار جهت تبديل آن به مايع
تقليد تبعيت از فتوای مجتهد و عمل نمودن به آن
تقليد ابتدايی: تقليد برای اولين بار
بقاء بر تقليد ميّت: ادامه تقليد از مرجعی كه ديگر زنده نيست.
تبعيض در تقليد: تقليد از دو يا چند مجتهد در ابواب مختلف فقه
تقيه ترك انجام بعضی از احكام شرع به خاطر حفظ مصالح دينی و مدارا نمودن با مخالفين يا از روی ناچاری يا ترس جان و مال و عِرْض، هماهنگ شدن در ظاهر با مخالفين در گفتار يا كردار
تقيه مداراتی: تقيه به منظور حفظ وحدت مسلمين و مدارا نمودن با ديگر مذاهب اسلامی
تلقيح مصنوعی وارد كردن نطفه مرد به رحم زن و يا تركيب كردن نطفه زن و مرد در خارج از رحم و رشد دادن آن در آزمايشگاه يا رحم زن
تمتّع بهره جنسی بردن از همسر
تَمَكّن توانايی، قدرت
تمكين آمادگی زن برای كامجويی و برآوردن نيازهای جنسی شوهرش
تملّك شیئی را مالك شدن، شیئی را به ملكيّت خود در آوردن
تمليك كسی را مالك شیئی كردن
تنزيل سفته يا چك مبادله كردن سفته يا چك با مبلغی كمتر از اعتبار آن
تنفيذ تأييد كردن، اجازه دادن، امضاء كردن
تهييج تحريك، برانگيختن
تَوَرُّك نشستن بر روی ران چپ و گذاشتنِ روی پای راست به كف پای چپ در حال تشهّد و بين دو سجده
توريه نوعی حرف زدن است كه در آن نه دروغ گفته میشود و نه راست که در آن شخص به گونهای سخن میگوید كه شنونده معنای ظاهری را میفهمد ولی گوينده معنای خلاف ظاهر را اراده میكند.
توكيل وكيل قرار دادن
توليت سرپرستی و عهده دار شدن، سرپرستی امور موقوفاتßمتولّی
تير در تعيين مقدار مسافتِ يك تير اختلاف است و بيشترين مقداری كه گفته شده است 480 ذراع میباشد كه چيزی حدوداً برابر با 220 متر است.
تيمّم زدن كف دستها به خاك و مانند آن و مسح پيشانی و پشت دستها با ترتيب خاص
تیمّم بدل از غسل: تيمّمی كه جايگزين غسل میشود.
تیمّم بدل از وضو: تيمّمی كه جايگزين وضو میشود.
ث
|
تيمّم جبيرهای : تيمّمی است كه قسمتی از مسح آن روی جبيره انجام میشود.
ثُلْث يك سوم از هر چيزی
ثُلْث تركه: يك سوم از تركه میّت پس از ادای ديون
ثمره محصول و ميوه
ثَمَن عِوض و قيمت و بهای كالا
ثمن كلّی فی الذمّه: ثمنی كه در ذمّه است و مصاديق و افراد متعدّد در بیرون دارد.
ثمن شخصی: ثمنی كه در بیرون موجود است و مصداق آن معلوم است.
ثمن مسمّی: قيمت و عوضی كه در ضمن معامله، معيّن شده است.
ثمن مثل: قيمتی كه مردم حاضرند در بازار در برابر يك كالا بپردازند.
ثمن مؤجّل: قيمت و عوضی كه ادای آن تا زمان مشخّصی به تعويق و تأخير افتاده است.
ج |
جاهل بیاطلاع، نادان
جاهل قاصر: جاهلی كه از روی عذر، حكم شرعی را نمیداند و در فراگيری آن كوتاهی نكرده است. كسی كه در ندانستن حكم شرعی معذور است زيرا در فعل يا ترك چيزی به دليل و حجّتی استناد داشته هر چند كه خطای آن بعداً آشكار گرديده است.
جاهل مقصّر: جاهلی كه امكان آموختن مسائل را داشته ولی در فراگيری آن كوتاهی كرده است، كسی كه در ندانستن حكم شرعی معذور نيست مانند كسی كه در آموختن مسائل دينی، سستی و اهمال كرده است .
شایان ذکر است فردی که شک در حکم شرعی عملی دارد و قادر به فراگیری و تعلّم حکم شرعی نیست وظیفهاش احتیاط است و چنانچه با امکان احتیاط، عمداً عملِ مطابق با احتیاط را ترک نماید مقصّر محسوب می شود و داخل در عنوان جاهل قاصر به حساب نمی آید بلکه جاهل مقصّر محسوب می شود.
جاهل به حكم: كسی كه حكم مسأله را نمیداند.
جاهل به موضوع: كسی كه از موضوع حكم بیاطلاع است.
جايز عملی كه انجام آن حرام نيست.
جایز نیست: حرام است.
جبيره شیئی است كه با آن زخم و شكستگی و مانند آن را میبندند، پارچه يا دوا و مرهمی است كه روی زخم و مانند آن میگذارند.
جُعاله تعهّدی است كه طی آن شخص اعلام میكند كه هر كس برای او كار مشخّصی را انجام دهد، حق الزحمهای خواهد داشت مثلاً إعلام میكند كه اگر كسی گمشده مرا پيدا كند، فلان مبلغ را به او میدهم. به كسی كه اين قرار را میگذارد (جاعل) و به كسی كه به آن عمل میكند (عامل) میگويند.
جُعْل مال معيّن شده در جعاله به عنوان حق الزحمه
جَلّال (جلّاله) حيوان حلال گوشتی كه به خوردن غائط انسان عادت كرده است.
جماع مقاربت، آميزش جنسی
جنابت حالتی است كه بعد از جماع يا خروج منی، بر شخص عارض میشود
جُنُب كسی كه جماع كرده يا منی از او خارج شده باشد.
جِهاد
جهاد ابتدايی: نبردی كه به قصد هجوم بر دشمن و با فرمان امام عليه السلام يا نائب او انجام گيرد.
جهاد دفاعی: نبرد و پيكار برای مقابله با هجوم دشمن به سرزمينهای اسلام
جهاد اكبر: مبارزه با هوای نفس
جهاد اصغر: پيكار و جنگيدن در راه خدا
جَهْر با صدای بلند قرائت كردن (در مقابل إخفات)
جهل ندانستن و بیاطلاع بودن
ح |
جهل مركّب: آن است كه شخص نمیداند و متوجّه نيست و میپندارد كه میداند.
حائض زنی كه در حال حيض است.
حاكم شرع مجتهد جامع الشرايط، مجتهدی كه شرعاً حق حكم كردن داشته باشد.
حَبْوه اموالی همچون انگشتر، لباس، سلاح و … كه با فوت پدر به پسر بزرگتر تعلّق میگيرد.
حجّ زيارت خانه خدا و اعمال مربوط به آن
حَجّة الاسلام: حج واجب، حجّی كه در طول عمر، يك بار بر افراد مستطيع واجب میشود.
حجّ إفراد: حجی كه عمره آن بعد از آن انجام میشود و حاجی قربانی خود را نيز با علامت خاصّی مانند بريدن گوش معيّن نمیكند. چنين حجی بر كسانی واجب است كه در فاصله 8 فرسخی كعبه زندگی میكنند.
حج بذلی: حجی كه با بخشيدن هزينه سفر از سوی ديگری واجب میگردد.
حج بلدی: حجی كه نائب از شهرِ فرد مورد نیابت (منوب عنه) برای سفر حج حركت میكند.
حج تمتّع: نوع خاصّی از حج میباشد و واژه تمتّع، به معنای لذّت بردن است و تناسب آن با معنای اصطلاحی بدین گونه است که میان عمره و حج، مقداری فاصله است که در آن محرّمات احرام، حلال میشود و تلذّذ جایز است.
حج صَروره: انجام اعمال حج واجب برای اولين بار
حج ميقاتی: حجی كه نائب از ميقات، متعهّد انجام آن میشود.
حجّ نيابی: حجّی كه به نيابت از ديگری انجام شود، انجام مناسك حجّ به نيابت از ديگری.
حجامت گرفتن خون از بدن به طريق مخصوص
حَجْر منع از تصرّف در اموال و غیر آن
حدث أصغر هر امری كه وضو را باطل كند مانند خروج بول و غائط يا خواب.
حدث أكبر هر امری كه باعث وجوب غسل شود مانند جنابت و مسّ ميّت.
حدّ مجازاتی است كه خداوند ميزان آن را برای بعضی گناهان تعيين كرده است. (در مقابل تعزير)
حدّ ترخُّص مكانی كه در آنجا اهل شهر به سبب دور شدن مسافر نتوانند او را ببينند و نشانه آن اين است كه او هم اهالی آخرِ شهر را نتواند ببيند.
حرام ممنوع، آنچه كه شرع آن را ممنوع میداند، كاری كه اسلام آن را منع كرده و ارتكاب آن گناه است.
حَرَج مشقّت فوق العاده، سختی و دشواری خيلی زياد به طوری كه معمولاً قابل تحمّل نباشد.
حرم مکّه منطقه وسيعی در اطراف خانه خدا و مکّه مکرمه با حدود معيّن است که سرزمينی امن برای انسانها و حيوانات میباشد.
حرمت ابدی منع هميشگی ازدواج
حِصّه سهم، نصيب
حِضانت ولايت و سرپرستی کودک به منظور نگهداری و تربيت او
حَضَر وطن، محل اقامت (در مقابل سفر)
حق
حق الله: تكليفی كه در صورت سرپيچی از آن، مكلّف در برابر خداوند مسؤول است مانند نماز و روزه
حق النّاس: حق اشخاص ديگر كه با اتلاف و ضرر رساندن و بدهی بر گردن مكلّف میآيد و سقوط آن وابسته به رضايت صاحب حق است.
حق التحجير: حقّی كه به سبب سنگچينی و مانند آن به دور زمين باير و موات برای شخص پديد میآيد.
حق خيار: حق فسخ معامله
حق المارّه: حقی است كه به موجب آن، رهگذر هنگام عبور از كنار درختِ ميوه يا زراعت بتواند مجاناً و بدون اذن مالك از آن بخورد كه دارای شرايط خاصی است.
حق التأليف: حق مؤلّف كتاب، مزد و اجرت نوشتن كتاب و مانند آن
حكم دستور شرع، حكم قاضی در موارد نزاع و مانند آن، امر و دستور حاكم شرع در مسائل و اموری كه به مصالح عموم مسلمين ارتباط دارد.
حكم تكليفی: حكمی كه بدون واسطه به فعل مكلّف تعلّق میگيرد و وظيفه مكلّف را در انجام دادن يا ندادن آن مشخّص میكند مانند وجوب و حرمت
حكم وضعی: حكمی كه با واسطه به فعل مكلّف تعلّق میگيرد و شارع مقدّس آن را سبب يا مانع يا شرط عملی قرار داده است مانند طهارت و نجاست اشیاء، شرطيت وضو برای نماز، صحّت و بطلان در معاملات.
حكم ثانوی: حكمی كه در شرايط خاص مانند اضطرار، مرض، عسر و حرج و مانند آن برای مكلّف قرار داده میشود.
حلّيّت حلال بودن، مباح بودن
حَنوط ماليدن كافور بر اعضای بدن میّت از جمله به پيشانی، كف دستها، سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها.
حواله إرجاع طلبكار به شخصی ديگر برای دريافت طلبش
حيازت در اختيار گرفتن يكی از مباحات عامّه (يكی از اسباب ملكيت اموالِ مباح) مانند شكار حيوانات وحشی که مالکی ندارند.
حيض قاعدگی، عادت ماهيانه زنان
خ |
حِيَل فرار از ربا راههایی برای رهايی و خلاصی از رباخواری که ممکن است از نظر شرعی مورد قبول باشد یا نباشد.
خالی از اشکال نيست اين تعبير در حكم احتیاط واجب میباشد.
خالی از قوّت نيست اين تعبير در حكم فتوا میباشد.
خالی از وجه نيست اين تعبير در حكم فتوا میباشد.
خَبَث پليدی، نجاست
خبائث : اشیای پلیدی که نفس انسان از آن تنفر دارد هر چند از نجاسات محسوب نشود.
خُبره كارشناس، متخصّص
خَتنه بريدن غلاف سر آلت تناسلی مرد
خُسوف ماه گرفتگی
خِصال كفّاره اموری كه شخص بايد بابت كفّاره انجام دهد.
خنثی آنكه مرد يا زن بودن او مشخّص نيست.
خوارج كسانی كه بر امام معصوم عليه السلام خروج كنند و عليه او قيام نمايند مانند خوارج نهروان، خوارج كنونی دو دسته هستند الف. كسانی كه دشمنی و بغض خود نسبت به اهل بيت عليهم السلام را ابراز میكنند كه داخل در ناصبیها بوده و نجساند ب. كسانی كه اين چنين نيستند هر چند به خاطر تبعيت از فقه خوارج از گروه خوارج محسوب میشوند كه اين دسته نجس نيستند.
خَوْف ترس، هراس، واهمه
خَوْف ضرر احتمال زيان و خسارت مالی يا جانیو مانند آن
خون جهنده خون حيوانی است كه وقتی رگ آن را ببُرند، خون از آن با فشار خارج شود.
د |
خيار حق فسخ معامله
داعی انگيزه، اراده، قصد
دُبُر پشت (كنايه از نشيمنگاه است)
درهم شرعی سكّه نقره میباشد که گفته میشود معادل 6/12 نخود نقره سكهدار است و در تبدیل درهم شرعی به گرم، بین محققین اختلاف نظر وجود دارد ولی آنچه که گفته شده یک درهم شرعی تقریباً معادل 419/2 گرم میباشد. شايان ذكر است در صورت شك در مقدار درهم شرعی بعد از تحقيق در صورت امكان، حكم مقدار متيقّن بار میشود مثلاً در مورد ديات، میشود اكتفا بر أقلّ نمود.
دستگردان گرفتن خمس و قرض دادن آن توسّط متولّی خمس يا مرجع تقليد به كسی كه خمس در اموال اوست و توانايی پرداخت آن را ندارد يا عكس آن يعنی متولّی خمس يا مرجع تقليد به كسی كه خمس در اموال اوست و توانايی پرداخت آن را ندارد مبلغی قرض دهد و او آن را به عنوان خمسی كه در اموال اوست پس دهد و ثمره دستگردان، آن است که خمس از عین اموال فرد به ذمه او منتقل میشود و تصرّف در اموال جایز میگردد.
دلاّل واسطه، كسی كه واسطه بين خريدار و فروشنده باشد.
دُمَل زخم و ورم مخروطی شکل که روی پوست بدن پیدا میشود و گاه از آن، چرک و خونابه بیرون میآید، آبسه
دُنْبَلان تخم (بیضه)حيوان
دَيْن بدهكاری، قرض
دينار شرعی سكه طلا میباشد که وزن آن، يك مثقال شرعی است و در چگونگی تبدیل آن به گرم، به «مثقال شرعی» مراجعه شود. شایان ذکر است مقصود از طلا در اين مورد، طلای خالص نيست زيرا بديهی است طلا را غالباً با مقداری از ماده معدنی ديگر مخلوط میكنند تا استحكام و انعطاف پذيری آن افزايش يابد ولی بايد نسبت آن ماده به مقدارِ متعارف باشد كه طلای مغشوش بر آن صدق نكند و در مورد شك، بايد صدق عنوان طلا به قول مطلق بر آن عرفاً احراز گردد.
ذ |
ديه مالی كه برای جبران خون مسلمان يا نقص بدنی او پرداخت میشود که میزان آن در شرع معیّن شده است .
ذ
ذبح شرعی كشتن حيوانِ دارای خونِ جهنده با رعايت ضوابط شرعی
ذبيحه حيوانی كه با دستور شرعی ذبح شده باشد.
ذِراع بخشی از دست انسان از آرنج تا سر نوك انگشتِ وسطِ دست میباشد که گفته شده است در انسانهای متوسط القامه تقریباً معادل 46 سانتيمتر میباشد.
ذرّيه نسل انسان اعم از دختر و پسر و اولاد آنان
ذمّه عهده
بر ذمّه گرفتن: به عهده گرفتن
ر |
ذواليد كسی كه شیء يا مال در اختيار و تحت تصرّف اوست كه يكی از أمارات و علايم مالكيت به شمار میرود.
رؤيت هلال ديدن ماه
راجح پسنديده، بهتر (در مقابل مرجوح)
راكد ساكن
آب راكد: آبی كه جريان ندارد و از زمين نمیجوشد مانند آب حوض
راهن آنكه مالی را نزد ديگری گرو میگذارد.
ربا فزونی و زياده
ربای معاملی: ربای در معامله كه احكام آن در فصل ربا در معامله بيان شده است.
ربای قرضی: قرضی است كه قرض دهنده در ضمن عقد قرض به طور صراحتی يا ضمنی اضافهای را شرط میكند.
رِبْح درآمد، منفعت، سود
رَبيبه دختر همسر از شوهر سابقش
رجحان برتری
رَجْم سنگسار كردن، نوعی مجازات كه در آن گناهكار را در خاك میكنند و بر او سنگ میاندازند.
رجوع بازگشتن، برگشتن، مراجعه، پسگرفتن
رجوع به بذل: پس گرفتن مال بخشیده شده
رجوع در عدّه طلاق :هر گونه رفتار و گفتار شوهر با همسرش در مدّت عدّه طلاق رجعی كه نشانه تمايل و علاقه وی به بازگشت به زندگی زناشويی باشد كه موارد آن در فصل طلاق رجعی بيان شده است.
ردّ مظالم ردّ اموالی كه بر عهده و ذمّه انسان یا تحت تصرف انسان است ولی صاحب آن مال یا ورثه او مشخص نمیباشد و يا دسترسی به او ممكن نيست که مکلف باید آن را از طرف صاحب مال به عنوان صدقه به فقير ظاهرالصلاح پرداخت نمايد و بنابر احتیاط لازم، این کار با اجازه مجتهد جامع الشرايط یا نماینده او باشد و در این رابطه، شرط است که فرد مأیوس و ناامید از دستیابی به صاحب مال یا ورثه او هر چند در آینده باشد.
رشد درجهای از فهم و شعور كه سبب میشود انسان در حفظ و نگهداری اموالش اهتمام ورزد و مالش را در غير موردش يا در كارهای بيهوده مصرف نكند و از اتلاف و نابودی آن جلوگيری نموده و آن را در راههای عقلايی مصرف كند و معاملاتش بر اساس كياست و زيركی و مواظبت بر مغبون نشدن باشد. همچنين رشد در ازدواج درجهای از فهم و شعور است كه سبب میشود فرد نسبت به امر ازدواج و خصوصيات آن مثل تعيين همسر، كيفيت مهریه، مسائل زناشويی و مانند آن بر اساس عرف عقلاء رفتار نماید.
رشيد كسی كه به مرحله رشد رسيده باشد.
رضاعی خويشاوندی و نسبتی كه از راه شير دادن به وجود میآيد.
رطوبت مشتبهه رطوبتی كه پاك و يا نجس بودن آن مشكوك است.
ركن اساسیترين جزء عبادت كه إخلال به آن (و لو سهوی باشد) سبب باطل شدن عبادت میشود.
رهن گرويی و وثيقهای است كه در برابر بدهی سپرده میشود.
رواق (جمع: أرْوِقِه) مکان یا مكانهايی كه اطراف قبّه مباركه و ضريح ائمه هدی عليهم السلام ساخته شدهاند كه متّصل يا منفصل از فضای روضه شريف و گنبد هستند.
روضه محدوده ضريح معصومين عليهم السلام و اطراف آن، ما بين قبر و منبر حضرت رسول اكرم صلی الله عليه وآله در مسجد النبی، سوگواری و عزاداری
رَيْبَه خوف در فساد افتادن، احتمال تحريك شهوتز
ز |
زانی ـ زانيه كسی كه مرتكب زنا شده است
زوال وسط روز که با نصف کردن فاصله زمانی بین طلوع آفتاب تا غروب آفتاب بدست میآید، وقت اذان ظهر
س |
زِی هيأت، شکل، شکل لباس
ساعد از آرنج تا مچ دست
سال شمسی مدّت يك بار حركت انتقالی زمين به دور خورشيد است كه 365 روز و چند ساعت میباشد. (از اول فروردين تا آخر اسفند)
سال قمری مدت 12 بار گردش ماه به دور زمين است كه 354 روز و چند ساعت میباشد. (از اول محرّم تا آخر ذیحجّه)
سَتْر پوشش، حجاب، آنچه بدن را بپوشاند.
سجده پيشانی بر زمين نهادن به منظور عبادت و تعظيم خداوند
سجده نماز: بر زمين گذاردن پيشانی و كف دستها و زانوها و دو انگشت بزرگ پاها در نماز
سجده سهو: سجدهای كه نمازگزار به خاطر اشتباهاتی كه سهواً از او سر زده، بعد از نماز انجام میدهد.
سجده شكر: پيشانی بر زمين نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمتهای خداوند متعال و مانند آن
سجده تلاوت: در قرآن كريم 15 آيه وجود دارد كه به آيات سجدهدار معروف است و در چهار مورد آن، بر مکلّف واجب است پس از خواندن يا گوش دادن آنها بیدرنگ در برابر عظمت الهی سجده كند و در 11 مورد ديگر مستحب است.
سرقفلی حق پيشه و كسب، مالی است كه به مالك مكان تجاری يا مستأجری كه حق پيشه و كسب در آن مكان متعلّق به اوست داده میشود تا حق خود را واگذار نمايد.
سِرگين فضله چهارپایان از قبیل اسب، الاغ، استر و امثال آنها
سَعْی هفت بار رفت و برگشت در فاصله بين دو كوه صفا و مروه كه شروع آن از صفا و پايان آن مروه است، تلاش و كوشش
سفاهت بی خردی و سبكی عقل، عدم توانايی حفظ و اداره اموال شخصی
سَفيه : كسی است كه دارای حالتی نباشد كه او را بر حفظ و نگهداری مال و اعتناء و توجّه به شأن آن وادارد، مالش را در غير موردش يا در كارهای بيهوده مصرف میكند يا آن را تلف مینمايد و معاملاتش بر اساس كياست و زيركی و مواظبت بر مغبون نشدن نمیباشد و نسبت به فريب خوردن در معاملات بیتوجّه و بیاهميت است.
سَفته سندی تجاری است كه صادر كننده آن تعهّد میكند مبلغ معيّنی را در موعد مقرّر يا هنگام مطالبه حامل سفته پرداخت كند.
سَلَس بول نوعی بيماری كه شخص را از نگهداری ادرار عاجز میكند.
سَلَف (سَلَم) پيش خريد، معاملهای كه تمام بهای جنس را از قبل میپردازند و جنس را بعداً تحويل میگيرند.
سنّت آنچه از معصوم عليه السلام صادر شده باشد. (گفتار، رفتار و تقرير معصوم)
سيد (جمع: سادات) آنكه منسوب به هاشم (جدّ پيامبر صلی الله عليه وآله) باشد.
سادات علوی: اولاد حضرت علی عليه السلام
سادات عقيلی: اولاد عقيل بن عبدالمطلب
سادات طباطبايی: اولاد طباطبا از فرزندان امام حسن مجتبی عليه السلام
سادات موسوی: اولاد حضرت موسی بن جعفر عليه السلام
ش |
سادات حسينی: اولاد سيد الشهداء عليه السلام
شأن موقعيت و جايگاه اجتماعی فرد، قدر و مرتبه و منزلت فرد
شؤون عرفی: جايگاه اجتماعی فرد در نظر عرف
شاخص ميله و مانند آن كه برای تعيين وقت اذان ظهر و ساير اوقات نمازها در زمين نصب میكنند.
شارِب سبيل، موی بالای لب
شارع مقدّس بنيانگذار شريعت (خدا و پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله و سلم)
شبهه
شبهه محصوره: شبههای كه موارد مشكوك در آن اندك باشد و بتوان از همه آنها اجتناب كرد.
شبهه غير محصوره: شبههای كه موارد مشكوك در آن زياد باشد به حدّی كه عرف، به احتمال اينكه مورد شبهه همان باشد كه فرد مرتكب آن شده اعتنا نكند و احتمال ارتکاب غير عقلايی و موهوم باشد.
شبهه موضوعيه: شبههای كه در موضوع يك حكم ايجاد میشود مانند اينكه میدانيم شراب حرام است اما نمیدانيم اين ليوان، آب است يا شراب است.
شبهه حكميه: شبههای كه در حكم شرعی ايجاد میشود مانند اينكه ندانيم گوش دادن به موسيقی حلال است يا حرام؟
شبهه مصداقيه: شبههایكه ناشی از جهل به مصداق باشد مانند اين كه إكرام عالم واجب است و نمیدانيم محمد عالم است يا نه يا مثل اينكه میدانيم معنا و مفهوم غنای حرام چيست ولی در اينكه فلان صدای معيّن در خارج غنا محسوب میشود يا نه شك داريم.
شبهه مفهوميه: شبههای كه ناشی از جهل به مفهوم است مانند اين كه نمیدانيم معنای غنای حرام چيست.
شرط
شرط ابتدايی: تعهّدی كه در ضمن عقد نباشد و شخص بخواهد به طور يك طرفه خود را به آن مُلزم كند.
شرط فعل: شرطی که در آن انجام عمل یا ترک عملی تعهّد شده است مثل اينكه در ضمن عقد ازدواج شرط شود شوهر در وقت پیشامد و عذری مثل اعتیاد مرد، نپرداختن نفقه و مانند آن، زن را وكيل در طلاق نماید كه در این صورت، به محض خواندن صيغه عقد ازدواج اين وكالت برای زن ثابت و محقّق نمیشود ولی بر شوهر تکلیفاً واجب است که هنگام وقوع آن پیشامد و عذر، زن را وکیل در طلاق نماید.
شرط نتيجه: شرطی كه در آن، حصول نتيجه يك اعتبار مانند وكالت يا مالكيت تعهّد شده است مثل اينكه در ضمن عقد ازدواج شرط شود زن از ناحيه شوهر از همان لحظه وقوع عقد، وكيل در طلاق باشد كه در این صورت، به محض خواندن صيغه عقد اين وكالت برای زن ثابت و محقّق میشود و قابل عزل نیست.
شُفْعه نوعی حق فسخ برای شريك است و این به هنگامی است كه شريكِ ديگر، سهم خود را از مال مشترك (مشاع) به شخص ثالث بفروشد كه در اين صورت، شريك میتواند با پرداختِ قيمت سهم فروخته شده به شخص مذکور (مشتری) ، آن را تملّك نمايد و باز ستاند.
شفيع شریکی که حق شُفعه دارد.
شک تردید و دو دلی نسبت به احکام یا موضوعات به گونهای که متساوی الطرفین باشد و عرفاً یک طرف نسبت به طرف دیگر رجحان نداشته باشد.
شك در بقاء: شك در استمرار يك امر مانند اينكه شك دارد وضويی كه گرفته، باطل شده
است يا نه؟
شك در حدوث: شك در وقوع امری مانند اينكه شك دارد وضو گرفته است يا نه؟
ص |
شك در موضوع: همان شبهه موضوعیه است. ß شبهه موضوعيه
صاع نوعی واحد وزن است كه تقريباً معادل سه كيلوگرم است ولی میزان دقيق آن به كيلو گرم و مانند آن، محل اشكال است هر چند محاسبه آن در مباحث فقه به مقدار سه كيلو گرم كافی است.
صِداق مَهريه همسر
صَرْف تبديل پولها و تعويض آنها
معامله صرف: فروش طلا يا نقره به طلا يا نقره
ض |
صلح عقدی است كه طی آن طرفين سازش و رضايت خود را بر تمليك مال يا اسقاط حق و … انشاء میكنند.
ضضامن عهدهدار، بر عهده گيرنده، ضمانت کننده
ط |
ضروری دين آنچه همه مسلمانان آن را جزء دين میدانند مانند نماز و روزه.
طَرَب شادی و نشاط و خفّت و سبکی متناسب مجالس عيش و نوش و لهو
طلاق گسستن پيمان زناشويی
طلاق رِجعی: طلاقی است كه شوهر، در عدّه زن میتواند بدون عقد جديد به او رجوع كند.
طلاق بائن: طلاقی است كه پس از آن، شوهر نمیتواند به زوجه رجوع كند.
طلاق خُلع: طلاقی است كه در آن زن به علّت كراهت شديد و عدم علاقه به شوهرش، تمام يا بخشی از مهر يا مال ديگرش را به شوهر میبخشد تا او را طلاق دهد.
طلاق مُبارات: طلاقی است كه در نتيجه عدم سازش زن و مرد با هم و كراهت شديد و تنفّر هر دو از هم و با اعطای مال از طرف زن به شوهر واقع میشود.
طُمأنينه آرامش، سكون بدن
طهارت پاكی، وضو و غسل و تيمّمِ بدل از آن دو
طهارت ظاهری: حكم به پاكی شیئی به حسب ظاهر، در جايی كه وضعيت واقعی آن شیء (از نظر نجاست و طهارت) مشكوك باشد.
طُهْر پاك شدن زن از حيض يا نفاس، مدّت بين دو حيض
طَهُور آنچه با آن تحصيل طهارت كنند مانند آب و خاك، همچنين به وضو، غسل و تيمّم هم گفته میشود.
طواف يكی از اعمال عمره و حج كه عبارت است از دور زدن و گشتن دور كعبه كه مقدار آن هفت شَوْط (دور) میباشد كه از حجر الاسود آغاز و به آن پايان میپذيرد.
طواف نساء: نوعی طواف است كه ترك آن باعث میشود حرمت تلذّذ جنسی كه از ناحيه احرام بوجود آمده همچنان باقی بماند.
ظ |
طيور پرندگان
ظاهر اين است این عبارت، فتوا محسوب میشود (مگر اينكه قرينهای بر خلاف آن باشد)
اظهر : این عبارت، فتوا محسوب میشود (مگر اينكه قرينهای بر خلاف آن باشد)
ظنّ ß گمان
ع |
عاقد كسی كه صيغه عقد را جاری میكند، كسی كه از طرفين عقد يا يكی از آنها، وكالت در اجرای صيغه دارد.
عاقله پدرِ قاتل و پسران او و ساير مردانِ فاميل است كه به واسطه مرد يا مردان ديگر به قاتل منسوب می شوند که در قتل غیرعمد (خطائی محض)، واجب است دیه قاتل را بپردازند.
عام المنفعه آنچه كه عموم مردم از آن بهره میبرند.
عامل كسی كه به واسطه مضاربه، جعاله و مانند آن، متصدّی كارهای ديگری میشود، كسی كه متصدّی جمع آوری و حسابرسی و تقسيم و ساير امور مربوط به زكات است.
عُجب بزرگ ديدن اعمال خويش، احساس اينكه حقِّ خداوند متعال را تمام و كمال به جا آورده است، خودبینی
عَجز ناتوانی از انجام كار
عدالت استقامت عملی در مسير دين كه غالباً ناشی از ملكه نفسانيهای است كه انسان را به تقوا وا میدارد به حدّی كه از روی عمد و بدون عذر شرعی هيچ گناهی را انجام ندهد.
عدّه مدّت زمانی است كه زنی که از شوهرش (به سبب طلاق يا پايان مدّت ازدواج موقّت و يا مرگ شوهر) جدا شده، بايد منتظر بماند و ازدواج نكند.
عدول كردن برگشتن، بازگشتن، إعراض كردن
عذر شرعی عذری كه شرعاً قابل قبول است.
عرصه زمین ساختمان، بخشی از خانه كه در آن ساختمان وجود ندارد.
عرف فرهنگ عمومِ مردم. آنچه نوعِ مردم به طبع سليم خود پذيرفتهاند.
عرفات بيابانی است مسطّح و وسيع در جنوب شرقی مكّه كه حجّاج در روز نهم ذی حجّه، از ظهر تا غروب آفتاب در آنجا میمانند.
عَرَفه نام كوهی در نزديكی مكه است.
عرق جنب از حرام عرق كسی است كه از راه حرام مثل استمناء يا زنا جنب شده باشد و هنوز غسل جنابت نكرده است.
عَزَب مجرّد، مردِ بیهمسر
عَزْل انزال منی در خارج از فرج برای جلوگيری از انعقاد نطفه، بركنار كردن متصدّی كاری از سمتش، جداكردن مقدار خمس يا زكات يا ارث مشخّص و مانند آن از بقيه اموال
عُسْر مشقت، سختی و دشواری
عطيّه آنچه بخشيده شده است، هدیه
عقد (جمع: عقود) پيمان، عهد، صيغه ايجاب و قبول در معاملات، ازدواج و مانند آن
عقد بيع: قرارداد خريد و فروش
عقد دائم: قرارداد ازدواج دائم، پيمان ازدواج دائم
عقد غير دائم: قرارداد ازدواج موقّت، پيمان ازدواج موقّت
عقد اكراهی: عقدی كه بدون رضايت شخص، انجام شود.
عقد فضولی: عقدی كه بدون اذن فرد، انجام شده است مثل فروش مال دیگری بدون اذن او.
عقد جايز: عقدی كه يك طرف يا هر دو طرفِ قرارداد، حق فسخ آن عقد را داشته باشند.
عقد لازم: قراردادی كه در آن هيچ يك از طرفين حق فسخ قرارداد را ندارند.
عقيقه به حيوانی گفته میشود كه برای حفظ صحّت و سلامتی فرزند، ذبح و قربانی میشود.
عقيم کسی كه صاحب اولاد نمیشود، أعمّ از مرد و زن
عقيم سازی: عملی كه امكان بچهدار شدن زن يا مرد را سلب میكند.
علاج معالجه، درمان، در مبحث زکات غلّات به معنای ابزار و وسایل کمکی مثل پمپ آب، تلمبه و سطل میباشد.
عَلَقه خون لختهای كه از تكامل اوليه نطفه حاصل میشود.
علم اجمالی دانستن به طور اجمال در مقابل علم تفصيلی
علی الحساب مبلغی كه پيش از موعد مقرّر يا اتمام قرار داد پرداخت میشود تا در انتها حسابرسی نهایی صورت گيرد.
علی اللهی فرقه باطل و منحرفی که امیرالمؤمنین علیه السلام را خدا میپندارند. ßغُلات
عمره زيارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص به آن كه كمتر از اعمال حج است.
عمره مفرده: عمرهای كه جدا از عمره تمتّع انجام میگيرد و علاوه بر اعمال آن، مشتمل بر طواف نساء و نماز آن میباشد.
عمره تمتّع: عمرهای است كه قبل از حج تمتّع انجام میشود.
عمل به احتياط رعايت همه جوانب احتمالی تكليف به طوری كه يقين حاصل شود به وظيفه شرعی عمل شده است.
عند الاستطاعة به هنگام حصول استطاعتß استطاعت
عند القدرة به هنگام توانايی
عند المطالبه به هنگام درخواست
عُنْف كسی را به زور بر كاری وادار كردن
عهد پيمان، تعهّد انسان با خداوند متعال با صيغه مخصوص برای انجام يا اجتناب از كاری
عورت شرمگاه، آنچه انسان از ظاهر كردنش حيا میكند.
عورتین: آلت و بیضتین و دُبُر در مردان، فَرج و دبر در زنان
عِوَض بدل، جانشین، مالی كه در قبال كالا يا منفعت يا حقی، پرداخت میشود.
عِيال همسر، نانخور
عين مالی كه وجود خارجی و بیرونی دارد.
عين مرهونه: مالی كه به عنوان گرو معيّن شده است.
عين نجس: چيزی كه اصالتاً نجس است مانند خون (نه اينكه به واسطه برخورد با چيزی نجس شده است)
عيوب مجوّز فسخ عيبهايی كه در عقد، حقّ فسخ را برای يكی از طرفين ايجاد میكند.
غ
|
غائط مدفوع
غبطه مصلحت، فايده، آرزو داشتن اموال و اوصاف ديگران بیآنكه زوال آنها را بخواهد.
غَبْن تفاوت قيمت قراردادی با قيمت واقعی به حدّی كه در نزد عرف زياد و غير قابل چشمپوشی باشد.
غَرامت تاوان، مالی كه انسان به خاطر خسارت و ايجاد نقص، به ديگری میپردازد.
غرض عقلايی هدفی كه از نظر عقلاء قابل قبول و پسنديده باشد.
غُساله آبی كه از شیء متنجّس پس از شستن و آب كشيدن آن جدا میشود.
غِشّ فريب دادن ديگران از راه بهتر يا بيشتر وانمود كردن كالا و مانند آن
غُلات (غلاة) غلوّ كنندگان، معتقدين به ربوبيّت ائمه هدی عليهم السلام يا حلول خداوند متعال در آنها
غِناء خوانندگی به گونهای كه لهوی و مناسب با مجالس عيش و نوش و گناه باشد، خواندن به سبك لهوی
غنيمت آنچه كه در حال جنگ از دشمن گرفته میشود، سود، فایده، منفعت
غَوْص فرو رفتن در زیر آب
غير منقول اموال ثابت و غير قابل انتقال مانند خانه و زمين
ف
|
ف
فاقدُ الطَهورَيْن كسی كه برای غسل يا وضو، به آب و خاك دسترسی ندارد يا اينكه هر دوی آنها برايش مضرّ است.
فتنه نوعی یا نوعیه امری كه مردم را نوعاَ گرفتار گناه میسازد و در حرام میافكند.
فتوا اظهار نظر نهايی مجتهد در مسائل شرعيّه
فجر سپيده صبح
فجر اول و دوم: نزديكِ اذان صبح، از طرف مشرق سفيدی ظاهر میشود كه رو به بالا حركت میكند و آن را فجر اول (فجر كاذب) میگويند. موقعی كه آن سفيدی از بين رفت، سفيدی ديگری سر میزند كه نورِ آن در پهنای افق، گسترده شده و لحظه به لحظه زيادتر میشود و اين را فجر دوم (فجر صادق) میگويند که هنگام اذان صبح است.
فجر كاذب و صادق: منظور فجر اول و دوم است.
فَحص جستجوی دقيق، بررسی
فِدْيه يك مدّ طعام كه در موارد خاصی از باب كفّاره روزه به فقير پرداخت میشود (هر مدّ تقریباً 750 گرم است)
فراغ (قاعده) قاعدهای كه موضوع آن، شك در صحّت و تماميت عمل پس از فارغ شدن از آن است که بر اساس آن، حكم به صحّت عمل میشود.
فَرْج عورت و شرمگاه انسان، قُبُل زن
فرسخ شرعی نوعی واحد مسافت كه تقريباً معادل با 5/5 كيلومتر است.
فرض، فريضه واجب، فرض (در ارث) سهم معيّنی از ارث كه در شريعت برای وارث معيّن شده است
فسخ عقد به هم زدن عقد و معامله
فَضله بول و غائط حیوانات
فُقّاع آب جو (شرابی كه از جو ساخته میشود)
فقير محتاج، كسی كه مخارج سال خود و عيالش را ندارد و قادر بر تحصيل آن هم نيست.
فَكّ آرواره، هر یک از دو قسمت استخوان بالا و پایین دهان که دندانها روی آن جا دارند و آنها را فکّ بالا و پایین مینامند.
از بين بردن و لغو كردن، آزاد كردن مانند فك قرارداد
فکّ رهن: از گرو در آوردن
فَلْسْ پولكهای بدن ماهیهای دريايی
فی حدّ نفسه (فی نفسه) در حدّ خود، به خودی خود، حكم اوليه يك مسأله بدون در نظر گرفتن عوامل و شرايط ديگر که چه بسا با در نظر گرفتن عوامل و شرایط موجب حكمی مغاير حكم اصلی شود.
فی حدّ ذاته همان فی حدّ نفسه است.
ق
|
قبض دريافت كردن چيزی، تحویل گرفتن
قُبُل جلو (كنايه از عضو جنسی كه در جلوی بدن قرار دارد)
قتل كشتن
قتل عمد: اينكه كسی ديگری را با علم و قصد بكشد.
قتل شبه عمد: زمانی محقّق میشود كه عملی كه منجرّ به قتل شده با قصد از فرد قاتل صادر شده باشد ولی او به آن عمل، قصد قتل نداشته است و عمل مذكور عادةً هم موجب قتل نبوده است و اتفاقاً موجب قتل فرد مورد جنايت شود.
قتل خطايی: اينكه فرد نه قصد قتل داشته و نه قصد وقوع عمل بر مقتول را داشته است.
قتل نفسِ محترمه: كشتن انسانی كه دارای احترام است و ریختن خونش جایز نيست.
قدر متيقّن آن مقدار كه مسلّم و يقينی است، حدّ یقینی
قُرح (جمع: قروح) زخم چركين، دمل، دانههای ريزی كه نشانههای چرك و فساد در آنها نمايان شده است.
قُرَشيه زن منسوب به قريش (يكی از مهمترين قبايل عرب و از دودمان نَضْر بن كنانه كه بنیهاشم و بنیعباس از اين قبيلهاند)
قِصاص مجازات فرد مجرم به ميزان جنايت مرتکب شده، توسط كسی كه مورد جنايت واقع شده و يا ورثه او مانند كشتن قاتل
قصد نیّت
قصد اقامت دهه: تصميم مسافر به اقامت ده روز يا بيشتر در يك محل
قصد إنشاء: تصميم به ايجاد يك امر اعتباری مانند خريد و فروش، همراه با بیان کلمات مربوطه یا انجام عمل.
قصد رجاء: قصد انجام يا ترك عملی به اُمید اينكه مورد امر يا نهی خداوند متعال باشد و موجب اجر اخروی گردد.
قصد قربت: قصد تقرّب به خداوند متعال و نزديك شدن به او
قصد قربت مطلقه: چنانچه مكلّف میداند عملی مورد رضایت و قرب خداست ولی نمیداند عنوان آن چيست مثل اينكه میداند گفتن «الله اکبر» در نماز خوب است اما نمیداند استحباب خاص دارد يا به عنوان مطلق ذكر و يا دعا بايد خوانده شود.
قصد مطلق ذكر: قصد گفتن ذكر بدون قصد ورود مانند اينكه در نماز به قصد ذكر تكبير بگويد.
قصد ورود: انجام يا ترك عملی به قصد اینکه در منابع دینی ( قرآن و روايات) وارد شده است و مورد امر یا نهی است (در مقابل قصد رجاء).
قصد وجه: در جايی كه مكلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و يا استحباب انجام دهد يعنی میگويد اين عمل واجب و يا اين عمل مستحب را انجام میدهم.
قوت غالب غذايی كه در يك منطقه از ساير غذاها متداولتر است.
قَی استفراغ کردن
قيام متصل به رکوع قيام پيش از ركوع که ركن نماز است، به این معنا که نمازگزار از حالت ايستاده به ركوع برود.
قيمی هر جنسی كه به خاطر اختلاف در ويژگیها و خصوصيات افرادش، قيمت آن متفاوت است مانند گاو و گوسفند كه با عواملی چون وزن و خصوصيات ديگر قيمت آنها تغيير میكند.
قَيِّم سرپرست، كسی كه بر اساس وصيت يا حكم حاكم شرع، مسؤول امور يتيم، سفيه، مجنون و … میشود.
ک
|
كارمزد اجرت كار، حق العمل
كافر كسی كه به اسلام معتقد نيست. كافر شامل چهاردسته میشود:
1. كسانی كه وجود خداوند متعال را قبول ندارند.
2. كسانی كه يگانگی خداوند متعال را قبول ندارند.
3. كسانی كه پيامبری رسول اكرم صلی الله عليه و آله و سلم را قبول ندارند.
4. كسانی كه منكر يكی از ضروريات دين هستند و انكار آن به انكار توحيد يا رسالت بر میگردد.
كافر حربی: كافری كه با مسلمين پيمان ترك مخاصمه نداشته و با آنان به نحوی از انحاء در حال جنگ است.
كافر ذمّی: اهل كتابی كه در بلاد اسلامی با شرائط مخصوص، در پناه حكومت اسلامی زندگی میكند.
كافور ماده خوشبويی است كه در غسل دادن ميّت به كار میرود.
كالی به كالی معاملهای که در آن، ثمن و مثمن هر دو، نسیه و مدت دار باشد.
كِبْر خودخواهی، نخوت، بزرگی به خود گرفتن، خودنمایی
كُتُب ضَلال كتابهایی كه مشتمل بر عقايد مخالف اسلام باشد يا اينكه عقايد انحرافی و يا مسائل غيراخلاقی را ترويج كند.
كثير الشك كسی كه زياد شك میكند یعنی وقتی که حالِ فرد را با حالِ كسانی كه در وجود یا عدم وجودِ عوامل حواس پرتی (اغتشاش حواس) همانند او هستند، مقایسه میکنیم، آن فرد بيشتر از معمول شك میكند.
كسب لايق به حال كسبی كه مناسب با احوال و جايگاه اجتماعی شخص باشد.
كُسُوف خورشيد گرفتگی
كشف خلاف آشكار شدن خلاف
كفالت عقدی است كه به موجب آن يك طرف در مقابل طرف ديگر، احضار (حاضر یافتن) شخص ثالثی را تعهّد میكند، سرپرستی امور ايتام
كفيل : كسی كه كفالت ديگری را به عهده میگيرد.
كفّاره كاری كه شرع مقدس آن را به عنوان جريمه مخالفت فرد با امر يا نهی الهی معیّن کرده است.
كفّاره تأخير: كفارهای كه به سبب تأخير قضای روزهای که تا ماه رمضان سال بعد انجام نشده، بر عهده فرد واجب میشود.
كفو همشأن، همپايه، مثل، نظیر، همتا
كَفَّين دو دست از مچ تا نوك انگشتان
كمّ ميزان و مقدار
كيف چگونگی و حالت
گ
|
گرو مالی كه به عنوان ضمانت نزد ديگری سپرده میشود.
گناه كبيره گناهی كه بر آن وعده عذاب و آتش داده شده است.
گمان ظن، غلبه يك مورد در بين موارد مشكوك، نوعی تردید و دو دلی نسبت به احکام یا موضوعات به گونهای که عرفاً احتمال یک طرف بر طرف دیگر رجحان داشته باشد.
گواه شاهد
م
|
مؤجَّل مدّتدار
مؤمن شيعه دوازده امامی هر چند گناهکار باشد.
مؤونه هزينهای كه برای گذران زندگی لازم است، هزینه صرف شده در مسیر کسب درآمد.
ماترك آنچه متوفّی از خود باقی گذارده أعمّ از اموال و مطالبات و مانند آن
ما فی الذمّه آنچه بر گردن مكلّف است هر چند به آن علم نداشته باشد.
مابه التفاوت آنچه سبب تفاوت است.
مأذون كسی كه از سوی ديگری در بعضی امور، دارای اجازه است.
مال التجاره كالای بازرگانی، سرمایه کسب
مال غير مخمّس مالی كه خمس آن پرداخت نشده است، درآمدی که سال خمسی به آن گذشته و فرد خمس آن را نپرداخته است.
مال مشاع مال مشتركی كه شركاء در جزء جزء آن شريكاند.
مال محترم مالی كه ديگران حق تعرّض به آن را ندارند.
ماليت
ماليت شرعی: ارزش مالی در نظر شرع
ماليت عرفی: ارزش مالی در نظر عرف هر چند در شرع ارزش مالی نداشته باشد مانند خوك و شراب
ماههای حج ماههای شوّال و ذی قعده و ذی حجّه
ماههای حرام ماههايی كه در آن ماهها جنگ و قتال حرام است. (ذیقعده، ذیحجة، محرم و رجب)
مُباح عملی كه در نظر شرع، نه ناپسند محسوب میشود و نه پسنديده (یعنی نه واجب است، نه حرام است، نه مكروه است و نه مستحب میباشد)، شیئی که غصبی نیست.
مباح بالمعنی الاعم: آنچه حرام نيست.
مباحات عامه یا مباحات اصلی: مانند كوهها، درياها، پرندگان که مالک اولیه ندارند و تصرّف در آنها جايز میباشد.
مباشر آنكه كاری را شخصاً و بدون واسطه انجام میدهد.
مباشرت : با دست خود كاری را انجام دادن
مباهله همديگر را نفرين كردن
روز مباهله : 24 ذی الحجّه الحرام، روزی كه پيغمبر اسلام صلی الله عليه و آله و امير المؤمنين عليه السلام و فاطمه زهرا عليها السلام و حسن و حسين عليهما السلام از مدينه خارج شدند تا با نصارای نجران مباهله كنند كه نصارای نجران از ترس، از مباهله سر باز زدند.
مبايعه خرید و فروش با یکدیگر.
مبايعه نامه: سند و قبالهای كه در آن عقد بيع (خرید و فروش) نوشته شده است.
مبتذل پَست، خوار و ناپسند، غير مجاز
مبتلا به مورد ابتلاء
مبطلات اموری كه باطل كننده عمل هستند.
مبطون كسی كه به خاطر بيماری از نگهداری غائط يا باد معده عاجز است.
مَبيع هر آنچه كه فروخته میشود.
متارَكه جدايی، ترك كردن زندگی زناشويی توسط زوجين
متاع كالا
متبايعين فروشنده و خريدار
متجاهر به فسق كسی كه در ملاء عام مرتكب گناه و حرام میشود.
متجرّی به فردی گفته میشود که سرپيچی و نافرمانی نماید و عمداً اقدام به انجام يا ترك كاری با اعتقاد به حرام بودن آن کند و بعد معلوم شود كه عمل مذکور، حرام و معصيت نبوده است.
متشرّع كسی كه به قوانين شرع پايبندی و اهتمام دارد.
متصالح كسی كه در عقد صلح، مال يا حق صلح شده را قبول میكند.
متضرّر كسی كه متحمّل ضرر شده است.
متعاقدين طرفين عقد (بيع، اجاره و …)
متعاملين طرفين معامله
مُتعه ازدواج موقت، زنی كه طی عقد موقّت به همسری مردی درآمده است.
مُتَنَجِّس نجس شده، چيزی كه ذاتاً پاك است ولی با يكی از نجاسات هر چند با واسطه به گونهای تماس پيدا كرده است كه رطوبت يكی به ديگری انتقال پيدا كرده است.
متولّی كسی كه عهدهدار امری شده است.
متولّی وقف: كسی كه به مقتضای وقف، متصدّی امور موقوفه شده است.
مثقال نوعی واحد اندازه گیری وزن است.
مثقال شرعی: بنابر آنچه گفته میشود یک مثقال شرعی معادل سه چهارم مثقال بازاری است. شايان ذكر است در صورت شك در مقدار مثقال شرعی بعد از تحقيق در صورت امكان، حكم مقدار متيقّن بار میشود مثلاً در مورد ديات میشود اكتفا بر أقلّ نمود، لذا پرداخت مبلغ کمتر کافی است و يا در باب زكات در صورت شك در اينكه مال به حدّ نصاب شرعی رسيده بنابر بر عدم تعلّق زكات میگذارد. شایان ذکر است برای چگونگی تبدیل مثقال شرعی به گرم، به توضیحی که در «مثقال بازاری» آمده است مراجعه شود.
مثقال بازاری یا صیرفی: نوعی واحد وزن است که بنابر آنچه گفته میشود معادل 24 نخود میباشد و در تبدیل مثقال بازاری به گرم، بین محقّقین اختلاف نظر وجود دارد ولی آنچه که گفته شده و در عرف کنونی مشهورتر میباشد، آن است که یک مثقال بازاری تقریباً معادل 608/4 گرم است و در صورتیکه یک مثقال شرعی را معادل سه چهارم مثقال بازاری بدانیم، بر این اساس، یک مثقال شرعی تقریباً معادل 456/3 گرم است.
مِثلی اشیایی که با توجّه به ويژگیهای يكسان و همانند، معمولاً قيمت مساوی دارند و مثل و مانند آنها از جهت خصوصیاتی که در جلب عرضه و تقاضا تأثیر دارد، فراوان است مانند گندم يا جو یا حبوبات
مُثْمَن كالايی كه خريدار و فروشنده روی قيمت آن توافق كردهاند.
مجتهد كسی كه در مراتب علمی به درجهای رسيده است كه میتواند احكام اسلام را، از أدلّه تفصيلی استنباط كند.
مجتهد جامع الشرایط: مجتهدی است كه شرايط لازم برای مرجعيت را دارا باشد.
مجتهد متجزّی: كسی كه در يك يا چند باب خاص از فقه، توانايی استنباط احكام را داشته باشد.
مجتهد مطلق: كسی كه در تمام ابواب فقه، توانايی استنباط احكام را داشته باشد.
مُجزی است كافی است (ساقط كننده تكليف است)
مجنون ديوانه
مجنون إطباقی: كسی كه هميشه ديوانه است.
مجنون أدواری: كسی كه گاه ديوانه و گاهی عاقل است.
مجهول المالك مالی كه مالك آن معلوم نيست.
مجوّز شرعی چيزی كه از نظر احكام شرعی تجويز كننده عملی باشد، دليلی كه به استناد آن، بتوان عملی را از نظر قانون اسلام روا دانست.
محابات ß معامله محاباتی
مُحتَضَر كسی كه در حال جان دادن است.
مُحتَلِم كسی كه در خواب از او منی خارج شده است ß احتلام
محتمَل الاعلميه كسی كه احتمال دارد اعلم از ديگران باشد.
محجور كسی كه به خاطر جنون، عدم بلوغ، ورشكستگی و … از تصرّف در اموالش ممنوع شده باشد.
مُحَلِّل حلال کننده، در بحث طلاق به مردی گفته میشود كه پس از 3 طلاقه شدن زن، با او ازدواج میكند تا پس از طلاق آن، شوهر قبلی او بتواند با او ازدواج كند.
مُحْرَز آشكار، قطعی، ثابت شده
مُحرِم كسی كه در احرام حجّ يا عمره است.
مَحْرَمْ همسر، كسی كه ازدواج با او هميشه حرام است خواه از طريق نسب، سبب يا رضاع باشد.
محرم نسبی: آنكه محرميتش به واسطه نسبت خويشاوندی و تولّد است مانند عمه، خاله، عمو و دايی
محرم سببی: آنكه محرميت او به واسطه ازدواج حاصل شده باشد مانند پدر شوهر، مادر زن، عروس و داماد
محرم رضاعی: آنكه محرميت او به واسطه شير خوردن (با شرائط خاص) حاصل شده باشد مانند برادر و خواهر رضاعی
محرّمات احرام كارهايی كه برای محرم حرام است.
مُحصَنَه زن شوهردار
مَحذور مانع، آنچه از آن پرهيز میشود، ممنوع.
محكوم به بطلان باطل است.
محكوم به لزوم لازم است.
محكوم به نفوذ نافذ است.
محل اشكال است اشكال دارد
محل تأمل است اشكال دارد
مُخَمَّس مالی كه خمس آن پرداخت شده است.
مخيّر کسی که اختيار دارد.
مخيّر است: مقلّد حق دارد يكی از راههای مذكور را انتخاب كند (اين تعبير حكم فتوا را دارد)
مَدّ كشيدن، كشيدن صدای حروف
مُدّ واحد وزن تقریباً معادل750 گرم ولی تعیین دقيق آن به كيلوگرم و مانند آن محل اشكال است هر چند محاسبه آن در مباحث فقه به 750 گرم كافی است.
مُدّ (طعام): ده سير طعام مانند برنج، آرد، گندم، خرما و كشمش
مديون بدهكار
مذموم قبيح، زشت، ناخوشايند
مَذْی رطوبتی كه پس از ملاعبه از انسان خارج میشود.
مرتدّ مسلمانی است كه خدا يا رسول اكرم صلی الله عليه و آله و سلم را انكار كند، يا به طوری منكر يكی از ضروريات دين شود كه انكار او به انكار رسالت برگردد.
مرتد فطری: كسی كه هنگام انعقاد نطفه او، پدر يا مادرش مسلمان بوده است و خودش نيز بعد از رسیدن به سنّ تمییز، مسلمان بوده، سپس مرتد شده است.
مرتد ملّی: كسی كه هنگام انعقاد نطفه او، پدر و مادرش كافر بوده است ولی بعداً مسلمان شده و سپس مرتدّ گشته است.
مرتهِن گرو گیرنده، كسی كه رهن به عنوان وثيقه دين، در نزد اوست.
مرجِّح آنچه كه باعث برتری امری يا كسی بر ديگری میشود.
مزايَده چيزی را در معرض فروش قرار دادن تا هر كس قيمت بيشتری پيشنهاد كند، آن چيز به او فروخته شود.
مُزْدَلَفه مشعرالحرام، سرزمينی در بيرون مكه كنار منا و نزديكی عرفات
مستثنَيات دين ضروريات زندگی كه فروختن آن برای ادای دين لازم نيست و نمیتوان بدهکار را برای پرداخت بدهیاش به فروش آنها مجبور نمود.
مستحب كاری كه شارع مقدس به آن امر كرده ولی ترك آن را اجازه داده است.
مستلزِم موجب، سبب، چیزی که لازمه چیز دیگر است.
مستهلَك شدن مخلوط شدن با چيز ديگر به طوریكه گويا ديگر وجود ندارد مانند خون لثه كه در اثر مخلوط شدن با آب دهان مستهلك میشود.
مسح دست كشيدن بر چيزی
مسح اعضای وضو: دست كشيدن بر جلوی سر و روی پاها (با رطوبت باقيمانده از شستشوی دستها)
مَسّ تماس مستقيم بدنی با يك شیء
مَسّ ميّت: تماس مستقيم بدنی با جسد ميّت
مُسْكِرات اشیای مستكننده
مسكوك سکّه زده شده، پول فلزی سکّه خورده، طلا يا نقرهای كه به صورت سكّه در آمده باشد.
مِسكين مستمندی كه وضع زندگیاش از فقير هم بدتر است.
مسلوب المنفعه مالی كه فرد حق استفاده از آن را ندارد و منافع آن سلب شده است.
مَسلوس كسی كه به خاطر بيماری از نگهداری ادرارش عاجز است.
مسخ تغییر شکل یافتن به صورت زشتتر
مَسوخ : فردی که مسخ شده است، حيواناتی كه خداوند برخی از انسانها را به شكل آنها مسخ كرده باشد. توضیح اینکه، در روايت آمده است كه بعضی از انسانها یا اقوام به سبب گناهانی که مرتکب شدند، به شکل حیواناتی مثل ميمون، خوك، فيل، خرس و خرگوش در آمدهاند که البته افراد مسخ شده بیش از سه روز زنده نمیمانند و نسل آنان منقرض میشود. بنابر این استعمال کلمه مسوخ برای این حیوانات، مجازی است.
مشترَک شیئی که متعلق به دو یا چند نفر باشد، آنچه دو یا چند نفر در آن سهم داشته باشند و همه از آن بهره ببرند.
مشتركات : اموالی كه مالك خاصی ندارد و استفاده از آنها برای عموم مردم جايز است مانند راهها، پاركها، پلها و …
مشروط عليه كسی كه شرط عليه او باشد.
مشروط له كسی كه شرط به نفع او باشد.
مشروع جايز، آنچه موافق شرع باشد.
مَشعر سرزمينی در بيرون مكه كنار منا و نزديك عرفات كه حجّاج شب عيد قربان را در آنجا میگذرانند.
مَصون ايمن، نگهداری شده
مصونیت : مصون بودن، محفوظ بودن
مضطرّ كسی كه ناگزير به ترك واجب و يا ارتكاب حرام شده است، درمانده، كسی كه چارهای ندارد، تهيدست، بينوا
مُضْغه قطعه گوشتی كه در آن رگهای خونی وجود دارد (مرحله سوم جنين)
مَضمَضه چرخانيدن آب در دهان
مضمون عنه مديونی كه از او ضمانت شده است.
مضمون له طلبكاری كه برای او ضمانت شده است.
مُطرِب به طَرَب آورنده، شادیبخش، خواننده و نوازنده
موسیقی مطرب: موسیقی مناسب با مجالس لهو و گناه
مطلَّقه زنی كه طلاق داده شده است.
مطهِّرات پاككنندهها، چيزهايی كه اشیای متنجّس را پاك میكند.
معامله با هم داد و ستد کردن، خرید و فروش کردن
معامله ربوی: معاملهای كه در آن ربا وجود داشته باشد ßربا
معامله صوری: معاملهای كه در آن طرفين، قصد نقل و انتقال ندارند و به خاطر برخی انگيزهها، ظاهر آن را ايجاد میكنند.
معامله غَرَری: معاملهای كه اوصاف كالای مورد معامله مشخص نباشد مثل اينكه شخصی خانهای را كه اصلاً نديده، بدون وصف بخرد يا بفروشد.
معامله محاباتی : معاملهای كه در آن، کالا به کمتر از قیمت رایج در بازار فروخته شود یا اینکه کالا به بیشتر از قیمت رایج در بازار خریداری شود، معاملهای که در آن، ثمن و مثمن از نظر قیمت رایج در بازار با هم تناسب نداشته و بر اساس مسامحه و ارفاق انجام شود.
معامله معاطاتی: نوعی معامله كه در آن طرفين بدون خواندن صيغه، مال خود را به ديگری میدهند مانند غالب معاملات متعارف فعلی.
معتدّ به قابل توجه
معتنا به قابل توجه، قابل ملاحظه
معرضيت فساد در شُرف فساد یا خرابی قرار گرفتن
معهود شناخته شده، معمول و متداول، آنچه به طور صريح يا ضمنی مورد قبول بوده است.
مُعيل آنكه دارای همسر يا خانواده باشد.
مَفسَده تباهی و فساد، آنچه باعث ضرر و خسران دنيوی يا اخروی میگردد.
مُفطِر چيزی كه روزه را باطل میكند.
مُفَلَّس كسی كه چون داراییاش كمتر از بدهكاریاش میباشد، حاكم شرع او را ورشكسته اعلام و از تصرّف در اموالش منع كرده است.
مقارَبت نزديكی كردن، آميزش جنسی
مُقاطَعه پيمانكاری، كاری را (از قبيل ساختمان يا جاده) با مزد معيّن بر عهده گرفتن
مقدمه علمی مقدمهای است که فرد باید آن را رعایت کند تا علم و یقین حاصل نماید که تکلیف الهی را انجام داده است مثلاً شستن بالاتر از آرنج در وضو لازم نیست ولی اگر فرد هنگام وضو گرفتن، یقین نکند که آرنج را کاملاً شسته، باید مقداری بالاتر از آرنج را بشوید تا یقین نماید به وظیفه خویش عمل نموده است.
مقدمه واجب آنچه كه صحّت عمل واجب، وابسته به انجام آن است مانند طهارت برای نماز
مَكيل آنچه غالباً واحد اندازهگيری آن پيمانه است، پیمانه شده
مُلاعَبه بازی كردن و معاشقه كردن دو نفر با يكديگر
ملاقِی آنچه با شیء ديگر برخورد و تماس دارد.
مُماثِل همانند، هم جنس
مَمزوج مخلوط شده، آميخته شده
مميّز فرد نابالغی است كه قدرت درك و فهم و تشخيص داشته باشد و معنای آن به اختلاف موارد، متفاوت میباشد و معيار مميّز بودن در هر موردی، تشخيص و درك وی نسبت به همان مورد است مثلاً مميّز در نماز، كسی است كه نماز را درك میكند و میفهمد كه آن، نوعِ خاصی از عبادت است و آن را از حركات و افعال مشابه آن تشخيص میدهد و مميّز در خريد و فروش كسی است كه معنای معامله و مبادله بين دو مال را میفهمد.
ممنوع التصرّف آنچه تصرّف در آن جايز نيست، كسی كه حق تصرّف در بعضی امور را ندارد.
مناقَصه شیئی را به كمترين قيمت خريدن به طوری كه هر كس قيمت كمتری پيشنهاد كند، آن شیء را از او بخرند.
منجَّز عقد يا قراردادی كه مشروط به شرطی نيست، در مقابل معلّق كه اصل پيمان معلّق بر شرطی باشد، تثبیت یک کار و تمام دانستن و معلّق نبودن آن بر چیز دیگر.
منشأ عقلايی غرض و انگيزه عقلايی
منفعت محلَّله آن فايدهای كه عرف آن را منفعت بداند و شريعت نيز آن را حلال بداند.
منقول اموال و دارايیهای قابل انتقال مثل ماشین
منوب عنه كسی كه عملی به نيابت از او انجام میگيرد.
منوط معلّق، وابسته، موکول
مِنا سرزمينی در نزديكی شهر مكه و در حدّ فاصل بين مكه و مشعرالحرام
مَهر یا مَهریه
مَهرُ المِثل: ميزان مهريه زنان همشأن
مَهرُ المُسَمّی: مهری كه در ضمن عقد، برای زن تعيين میشود.
مَهرالسنّه: مهری كه پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله و سلم برای همسران خود قرار داده بودند كه معادل 500 درهم نقره بوده است.
مُهيّج تحريك كننده
مَوات زمين خشک و بایری كه مالك ندارد و نفعش به هيچ كس نمیرسد.
احياء موات
: زنده کردن زمین است، در اصطلاح فقهی آن است که با کشت و زرع و یا احداث ساختمان و مانند آن، زمین موات و غیر قابل استفادهای را آباد ساخته و آماده بهرهبرداری کنند.
مُوالات پی در پی انجام دادن
موثَّق مورد اطمينان، امين، ثقه
مُوجِر اجاره دهنده
مورّث ميّتی كه از خود ارث باقی میگذارد.
مورد اشكال است محل اشكال است.
موزون آنچه غالباً واحد اندازهگيری آن وزن است.
موسيقی لهوی موسيقی مناسب با مجالس عيش و نوش و گناه
موصِی وصيت كننده
موصَی له كسی كه برای او (چيزی از ميّت) وصيت شده باشد.
موضوعات مستنبطه موضوعات احكامی كه شناخت آن، كار فقيه است و از منابع فقهی استخراج میشود مانند غنا.
موقوف عليه آن كس يا چيزی كه برای او وقفی صورت گرفته است.
موقوف عليهم کسانی كه شیئی برای آنها وقف شده است.
موقوفه شیئی كه وقف شده است.
مُوكِّل آنكه ديگری را به عنوان وكيل در امور خود انتخاب کرده است.
موكول سپرده شده، واگذار شده، منوط شده، وابسته به دیگری
ن
|
ميقات محل معيّنی كه میتوان از آنجا برای حج يا عمره محرم شد.
ناتنی خويشاوندی كه تنها به واسطه يكی از والدين، با فرد نسبت داشته باشد.
ناشزه زنی كه حقوق شوهرش را رعايت نمیكند.
ناصبی كسی كه نسبت به اهل بيت پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم و پيروان آنها عداوت و دشمنی میورزد.
ناظر كسی كه مراقب كارهای وصی است و اعمال وصی در ارتباط با وصيت، با نظر او بايد باشد.
نافذ جاری، روا، اطاعت شده، قابل اجرا
شرط نافذ: شرطی كه قابل اجراست.
نافله نماز مستحبی
نوافل يوميّه: نمازهای مستحبی نمازهای يوميه (شبانهروزی) كه سی و چهار ركعت است.
ناقص الخلقه انسان يا حيوانی كه در هنگام تولّد كامل نيست و نقص مادرزادی دارد.
نبش قبر شكافتن قبر
نجس هر چيزی كه ذاتاً پاك نيست و قابل تطهير نباشد مانند: بول، غائط، خون، منی، سگ، خوك و …
نجاست عَرَضی: نجاستی كه در اصلِ جسم نيست، بلكه بر آن عارض میشود مانند نجاست آب.
نجس العين: چيزی كه اصالتاً نجس باشد مانند سگ و خوك.
نَحْر كشتن شتر با فرو بردن چاقو یا نيزه و مانند آن در گودی زیر گلوی شتر
نخود يكی از واحدهای وزن است كه گفته شده تقريباً معادل يك بيست و چهارم مثقال بازاری است و و در تبدیل نخود به گرم، بین محققین اختلاف نظر وجود دارد ولی آنچه که گفته شده و در عرف نیز مشهورتر میباشد، آن است که یک نخود تقریباً معادل 192/0 گرم میباشد. شايان ذكر است در صورت شك در مقدار نخود بعد از تحقيق در صورت امكان، حكم مقدار متيقّن بار میشود.
نرد نوعی وسیله مخصوص قماربازی
نسيه نوعی معامله كه در آن پول (ثمن) با تأخير پرداخت میشود.
نُشُوز مراعات نكردن حقوق توسط هر يك از زوجين
نصاب حدّ مشخّص، حد يا مقدار معيّن.
نصاب زكات: حدّ مشخّصی كه برای هر يك از موارد وجوب زكات در نظر گرفته شده است.
نظر به رَيبه نگاه كردن همراه با شهوت یا لذّت
نَقاء پاكی، طهارت از حيض
نقاء متخلّل: پاكی بين يك حيض يا پاكی بين دو حيض
نكاح ازدواج كردن
نماء (جمع: نمائات) رشد، اضافه
نماء متصل: رشدی كه متصل به اصل است مانند چاق شدن گوسفند
نماء منفصل: اضافهای كه جدا از اصل است مانند بچه آوردن گوسفند
نماز
نماز آيات: نمازی است دو ركعتی و با كيفيت مخصوص كه هنگام پيشآمدن حوادثی نظير زلزله، كسوف و خسوف خوانده میشود.
نماز احتياط: نمازی كه برای جبران ركعات مورد شكّ به جا آورده میشود.
نماز استسقاء: نمازی كه برای طلب باران خوانده میشود.
نماز جمعه: دو ركعت نماز است كه در ظهر روز جمعه، به جای نماز ظهر و به جماعت برگزار میشود و با كمتر از 5 نفر انجام پذير نيست.
نماز خوف: نمازی است كه در حال جنگ و با كيفيت مخصوص به جا آورده میشود.
نماز شب: يازده ركعت نماز مستحبی است كه به صورت چهار نماز دو ركعتی (نافله شب) و دو ركعت نماز شفع و يك ركعت نماز وتر که در شب به جا آورده میشود.
نماز شفع: دو ركعت نماز مستحبی است كه پس از هشت ركعت نوافل نماز شب خوانده میشود.
نماز طواف: دو ركعت نماز كه بايد پس از طواف خانه خدا به جا آورده شود.
نماز عيد: دو ركعت نماز كه در روز عيد فطر و قربان خوانده میشود.
نماز غفيله: دو ركعت نماز كه مستحب است پس از نماز مغرب خوانده شود.
نماز قصر: منظور نمازهای چهار ركعتی است كه در سفر دو ركعت خوانده میشود و به آن «نماز شكسته» میگويند.
نماز قضاء: نمازی كه به جبران نمازهای فوت شده، خوانده میشود.
نماز مسافر:نماز قصر، نماز شکسته
نماز ميّت: نمازی با كيفيت مخصوص كه بر جنازه مسلمان خوانده میشود.
نماز وتر: يك ركعت نماز مستحبی است كه در نماز شب، پس از نماز شفع خوانده میشود.
نماز وحشت: دو ركعت نماز با كيفيت مخصوص كه در شب اول دفن متوفّی یا شب اول فوت او، خوانده میشود.
نمازهای يوميه: نمازهای واجب شبانه روزی كه مجموعاً 17 ركعت است.
نيابت انجام دادن يك عمل برای شخص ديگر
نايب : كسی كه عملی را به جای ديگری انجام دهد مانند نيابت در حج.
هبه بخشيدن چيزی به ديگری
هبه معوّضه: هبهای كه در ازای آن، فردی که مال به او بخشیده شده، عوضی را به فرد بخشنده میدهد .
هتك بیحرمتی، اهانت، توهین
هَدْی شتر قربانی (در حج)
و
|
هَروَله سرعت و شتاب در راه رفتن كه سريعتر از پياده رفتن و آرامتر از دويدن است.
واجب آنچه كه شرع به آن دستور داده و ترك آن جايز نباشد.
واجب تَعبّدی: واجبی كه در انجام آن قصد قربت لازم است مانند روزه ماه رمضان
واجب تَوَصّلی: واجبی است كه در انجام آن قصد قربت لازم نيست مانند ادای بدهی، جواب سلام دادن، كفْن و دفن ميّت
واجب تخييری: واجبی كه مكلف در انجام آن و انجام يك يا چند واجب جايگزين ديگر،
مخير است مانند كفاره روزه كه مكلف بين 60 روز روزه گرفتن و اطعام 60 فقير مخيّر است.
واجب تعيينی: واجبی است كه جايگزين ندارد و مكلف بايد خودِ آن واجب را انجام دهد مانند نماز
واجب عينی: واجبی است كه هر مكلفی شخصاً بايد آن را انجام دهد و با اقدام ديگران، از او ساقط نمیشود مانند روزه ماه مبارك رمضان.
واجب كفايی: واجبی است كه بر عهده هر مكلفی است ولی اگر تعداد كافی آن را انجام دهند، از او ساقط میشود مانند جهاد در راه خدا یا تجهیز میّت، كه وقتی عدّهای در حدّ كفايت، اقدام كنند، از ديگران ساقط میشود.
واجب فوری: عمل واجبی كه فوراً و بدون تأخير بايد انجام داده شود.
واجب اهم: واجبی كه شرع در قياس با واجب ديگر، اهتمام بيشتری به آن داده است مانند حفظ جان مسلمان نسبت به حفظ مال
واجب بدنی: عمل واجبی كه مكلف بايد با اعضاء و جوارحش آن را انجام دهد مانند نماز و جهاد.
واجب مالی: عمل واجبی كه مكلّف بايد با پرداخت مال آن را انجام دهد مانند خمس و زكات.
وُتَيره نافله عشاء، دو ركعت نماز نشسته مستحبی پس از نماز عشاء
وثيقه گرويی كه در برابر دريافت قرض در نزد بستانكار قرار داده میشود تا تضمينی برای بازگرداندن بدهی باشد.
وجه پول، مبلغ، صورت، چهره، شيوه، طريق
وجوه شرعيه اموالی كه مكلّف طبق نظر شرع بايد پرداخت كند مانند خمس و زكات.
وَدْی رطوبتی كه گاهی پس از خروج بول مشاهده میشود.
وديعه عقدی است كه به وسيله آن، مالی نزد كسی به امانت سپرده میشود.
وَذْی رطوبتی كه گاهی پس از خروج منی مشاهده میشود.
وسواس شك و شبهه زياد در عبادات و احكام مذهبی مثل طهارت و نجاست که اساس عقلايی ندارد.
وسواسی شخصی که مبتلا به وسواس است.
وصل به سكون ساکن خواندن حرف آخر كلمه و چسباندن آن به كلمه بعد
وصی كسی كه عهدهدار انجام وصيتی شده است.
وضو شستن صورت و دستها و مسح سر و پاها به كيفيت مخصوص و با قصد تقرب به خداوند متعال.
وضوی ارتماسی: وضويی است كه با فرو بردن صورت و دستها در آب صورت گيرد.
وضوی ترتيبی: وضويی است كه با ريختن آب به روی صورت و دستها انجام گيرد.
وضوی جبيرهای: وضويی است كه روی بعضی از اعضای آن، جبيره باشد.
وَطْء (وَطْی) عمل جنسی، آميزش
وطی به شبهه: مجامعت با كسی كه در واقع، آمیزش با او بر مكلّف حرام بوده است ولی مکلّف، او را همسر شرعی خود میپنداشته است و فرزند متولد شده از آن، مشروع است.
وقت فضيلت زمانی است كه اگر نماز در آن وقت خوانده شود، ثواب بيشتری دارد.
وقف حبس نمودن اصل مال و اختصاص دادن منافع آن برای افراد خاص يا امور خيريه و آن بر دو نوع است: الف. وقف مساجد که حقیقت وقف در آن آزاد سازی و رهایی ملک از مالکیت هر فردی است. ب. وقف غیر مساجد که حقیقت آن، تملیک عین موقوفه به کسانی که مال برای آنان وقف شده است، میباشد به گونهای که ملک مذکور، آزاد و رها نبوده و قابل خرید و فروش و واگذاری به غیر نباشد.
وقف نامه: سند وقف
وقف به حركت: وقف كردن بر روی يك كلمه (هنگام قرائت) در عين تلفّظ حركت آخر آن.