داستان های فقه آموز

ماجراهای فقه‌آموز (قسمت ۵۱)

‏﷽

 

داستان فقهی: آغوش آگاهی

یاسر و یوسف، دو برادر دوقلو، چنان به هم شبیه بودند که گاه مادرشان هم در شناختنشان دچار تردید می‌شد. همیشه همدم و همبازی یکدیگر بودند؛ اما گاهی بازی‌هایشان به جدال و درگیری می‌انجامید.

روزی در میان خنده و بازی، دعوایشان بالا گرفت و صدای گریه و فریادشان فضای خانه را پر کرد.
مادر که در خواب نیمروزی بود، هراسان از جا برخاست. در اوج خشم و بی‌صبری، به سویشان رفت و بی‌آنکه بیندیشد، به گردن هر کدام ضربه‌ای زد. سکوت در خانه نشست، اما در دل مادر طوفانی برپا شد. یادش آمد از جلسه احکامی که در محله شان تشکیل می شد. خانمی که در آن جلسه احکام می گفت، بارها گفته بود: خانمها حواستان باشد که زدن بچه نه تنها حرام است؛ بلکه اگر سیاه یا کبود یا حتی سرخ شود دیه هم دارد!

اکنون خشم، جای خود را به سنگینی پشیمانی داده بود. دلش لرزید، با خودش گفت: «اگر همین پس‌گردنی موجب سرخی یا کبودی پوستشان شده باشد، نه تنها در برابر خداوند گناهکارم، که مسئول پرداخت دیه نیز خواهم بود.»

مادر با شرمندگی در کنار دو فرزندش نشست و نگاهشان کرد. آن دو با خجالت از مادر عذرخواهی کردند. مادر دستانش را باز کرد و یاسر و یوسف در آغوشش جای گرفتند. او به آرامی پشت گردن بچه ها را نگاه کرد و از اینکه پوستشان آسیبی ندیده بود، نفس راحتی کشید.

____________________

 ۸ اکتبر _ روز جهانی کودک

____________________

✅ حکم شرعی:
تنبیه بدنی کودکان (حتی توسط پدر و مادر) بگونه ای که منجر به هر نوع آسیب بدنی، هرچند سرخی گردد، علاوه بر اینکه حرام است، دیه نیز دارد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا