داستان های فقه آموز

ماجراهای فقه‌آموز (قسمت ۵۶)

داستان فقهی: عادت یا اطمینان

صبح زود، نسیم خنکی از پنجره دفتر معلمان می‌وزید.
خانم جلایی، معلم مهربان و منظم ریاضی، طبق عادت هر روز، زودتر از همه وارد مدرسه شد و دفتر حضور و غیاب را امضا کرد. زنگ اول که خورد، با لبخند همیشگی‌اش وارد کلاس هفتم شد و با شور و انرژی، درس را آغاز کرد.

زنگ چهارم خانم جلایی در حال تدریس ریاضی کلاس نهم بود که صدای دلنشین اذان ظهر در فضای مدرسه پیچید. خانم جلایی به بچه ها گفت : «بعد از نماز این مسأله را بیشتر توضیح می دم براتون.» دانش‌آموزان، وضو گرفته و برای نماز جماعت به سمت نمازخانه رفتند. خانم جلایی هم مثل همیشه چادرش را برداشت و آماده‌ی نماز شد. اما درست در لحظه‌ای که خواست وارد نمازخانه شود مردد شد:

«ای وای! من امروز وضو گرفتم یا نه؟… همیشه قبل از بیرون اومدن از خونه وضو می‌گیرم، اما امروز رو یادم نمیاد!»

چند لحظه با خودش فکر کرد. در ذهنش دنبال تصویری از صبح گشت، اما هرچه بیشتر می‌گشت، چیزی به یادش نمی‌آمد. زیر لب گفت:
«حتماً گرفتم، مثل همیشه… نه!! صبر کن، مطمئن نیستم!»

در همین حین، نگاهش به خانم ناصری افتاد؛ معلم پرورشی و احکام که سال‌ها درس حوزه خوانده بود. نزدیکش رفت و گفت:
«خانم ناصری، من همیشه وضو می‌گیرم، ولی امروز یادم نمی‌آد. حالا چه کنم؟»

خانم ناصری لبخندی زد و با آرامش گفت:
« خانم جلایی جان به عادت نمی‌شه اکتفا کرد مگر آنکه برای شما اطمینان حاصل بشه.»

خانم جلایی کمی سکوت کرد، سپس لبخند زد و گفت:
«حق با شماست… می رم دوباره وضو بگیرم تا به وظيفه ام عمل کرده باشم.»

رفت و وضو گرفت. وقتی برگشت، حس سبکی و آرامشی در وجودش جریان داشت. در دل گفت:
«چه شیرین است اطمینان! حتی از یک قطره آب وضو.»

بعد از نماز، رو به شاگردانش گفت:
«بچه‌ها، یاد بگیرید همیشه با اطمینان قدم بردارید، نه فقط از روی عادت. در کار، درس، و در عبادت. چون عادت بدون آگاهی، فقط تکرار است، اما اطمینان، آرامش و ایمان می‌آورد.»

_____________________

✅ حکم شرعی:

شک در اصل وضو
حضرت آیت‌الله‌العظمی امام خامنه‌ای (مدّظلّه‌العالی):
به عادت نمی‌توان اکتفا نمود مگر آنکه برای شما اطمینان حاصل شود.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا