
ماجراهای فقهآموز (قسمت ۳۵)
﷽
#ماجراهای_فقهآموز (قسمت ۳۵)
داستان فقهی: خانهی نسترن
ساختمان زیبای نسترن با نمای سفید و دلنشینش، از همان نگاه اول دل هر رهگذری را میربود. گرچه تنها دو طبقه داشت، اما حیاط سبز و باصفایش با درختهای پرمیوه و گلهای رنگارنگ، حال و هوای بهشتی به خانه داده بود.
در این خانهی دلربا، دو دوست که مثل برادر بودند زندگی میکردند؛ علی و نعیم. علی شیعه و نعیم سنی بود، اما آنقدر صمیمی و همراه بودند که همهی محله باور داشتند برادر واقعیاند و یک مذهب و اعتقاد دارند. هر مشکلی که برای خانه پیش میآمد، با همکاری هم رفع میکردند؛ یکی رنگ میزد، دیگری تعمیر میکرد؛ یکی باغچه را آب میداد، دیگری درختها را هرس میکرد.
در همان محله، مردی طمّاع زندگی میکرد. او سالها چشم طمع به خانهی نسترن دوخته بود. در خیال خود بارها آن را ویران کرده و به جایش برج بلندی ساخته بود. وقتی دید نمیتواند خانه را با روش معمول از چنگ برادران بیرون بکشد، تصمیم گرفت از اختلاف اعتقادی آنها سوءاستفاده کند.
لذا با تظاهر به دوستی میان علی و نعیم بذر تفرقه کاشت:
به علی میگفت:
– میدونستی نعیم معتقده شیعیان مشرک هستند و به مهر سجده میکنند؟ و ضریح امامشان را می بوسند و…
و به نعیم میگفت:
– میدونستی علی در مراسماتی شرکت میکنه و به خلفای شما توهین میکنه و لعن میفرسته؟
این زمزمهها مثل خوره به جان دلشان افتاد. کمکم نگاههای صمیمی سرد شد و کلمات محبتآمیز جای خود را به سوءظن و گلایه دادند. حیاط سبز خانه که روزی محل خنده و بازی کودکان بود، حالا صحنهی دلخوری و سکوت تلخ شد.
مرد طماع با لبخندی پنهانی از دور نگاه میکرد و با خودش میگفت:
– کمی دیگر صبر کنم، این خانه آمادهی سقوط است…
اما پیرمردی که سالها همسایهی این خانه و شاهد صمیمیت ساکنان این خانه بود متوجه تغییرات خانه و رفتوآمدهای مرموز مرد طماع ـ که او را از سالها پیش میشناخت ـ شد. روزی نعیم و علی را صدا زد و به آنها گفت:
– پسرانم! شما مثل دو دست یک بدن بودید. مگر این حیاط زیبا با تلاش مشترکتان جان نگرفت؟ مگر هر دو مسلمان نیستید؟ اختلاف باورهایتان نباید شما را از هم جدا کند. تفاوت ها، شما را ضعیف نمیکند؛ بلکه اختلاف و تفرقه است که این خانه را نابود می کند.
علی و نعیم لحظهای به هم نگاه کردند و یاد روزهای خوش گذشته افتادند. آن دو سر را به زیر افکندند و در سکوت و متفکرانه به خانه بازگشتند.
فردای آن روز، صبح اول وقت ، هنگام رفتن به محیط کار همدیگر را در حیاط دیدند. یکدیگر را در آغوش کشیدند و از هم حلالیت طلبیدند. پس از آن دوباره گرمای زندگی به خانهی نسترن برگشت.
و باز همان حیاط سبز و دیوارهای سفید، شاهد خندهی کودکان و صفای برادری شد. خانهی نسترن دوباره جان گرفت، چون صاحبانش فهمیدند هیچ چیز شیرینتر از اتحاد و همدلی و احترام به تفاوتها نیست.
____________
✅ حدیث:
وَ قِيلَ لِلصَّادِقِ- عَلَيْهِ السَّلَامُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ، إِنَّا نَرَى فِي الْمَسْجِدِ رَجُلًا يُعْلِنُ بِسَبِّ أَعْدَائِكُمْ وَ يُسَمِّيهِمْ. فَقَالَ: «مَا لَهُ- لَعَنَهُ اللَّهُ- يَعْرِضُ بِنَا».
إعتقادات الإمامية، ص۱۰۷
از این حدیث برداشت میشود امام صادق علیهالسلام کسی را که به مقدسات اهل تسنن توهین کرد، لعن کردند.
____________
✅ حکم شرعی:
به فتوای مراجع معظم تقلید، ندای تفرقه بین شیعه و سنی و توهين به مقدسات اهل تسنن، حرام شرعی است.