داستان های فقه آموز

ماجراهای فقه‌آموز (قسمت ۳۰)

‏﷽

#ماجراهای_فقه‌آموز (قسمت ۳۰)

داستان فقهی: نماز در سایهٔ سکوت

حسینیهٔ «الحجة» سال‌ها بود که به آرامش و سکوتش معروف بود.
دیوارهای کاهگلی آن همیشه میزبان مردانی بود که پس از اذان مغرب و عشاء، با وقار تمام نماز می‌خواندند و با ذکرهای طولانی، فضایی روحانی می‌آفریدند.
مدیریت حسینیه بر عهدهٔ حاج مهدی، مردی میانسال و محتاط بود که بزرگ‌ترین دغدغه‌اش حفظ حرمت خانهٔ خدا و دوری از «جنجال» بود.

یک روز، تصاویر هولناک شهادت کودکان فلسطینی در غزه، مانند آتشی در فضای مجازی پیچید.
گروهی از دخترای جوان پرحرارت محله، به رهبری دختری به نام نرجس، به حسینیه آمدند و از حاج مهدی خواستند که حداقل یک شب، مراسم را به گرامیداشت این شهدا و افشای جنایات رژیم صهیونیستی اختصاص دهد.

نرجس با چشمانی اشک‌آلود گفت:
«حاج آقا! اینجا خانهٔ حسین (ع) است. او برای چه شهید شد؟ برای اینکه در مقابل ظلم ساکت نماند. حالا کودکان ما در فلسطین شهید می‌شوند و ما باید همین جا به عبادت خشک و خالی بسنده کنیم؟»

حاج مهدی با نگاهی ملایم اما قاطع، دستش را روی تسبیحش کشید و گفت:
«دخترم، فضیلت سکوت و عبادت را دست کم نگیر. بهترین کار برای آن بچه‌ها، همین دعا و فرستادن ثواب است. وارد کردن مسائل سیاسی به حسینیه، فقط باعث تفرقه و بی‌حرمتی می‌شود. ما کارمان نماز و عبادت است.»

نرجس که ناامید شده بود، جملهٔ معروف امام موسی صدر را مانند تیری به زبان آورد:
«حاج آقا، امام موسی صدر جمله‌ای دارند: من حسینیه را حسینیه نمی‌دانم، مگر آنکه دلاورانی را برای نبرد با دشمن اسرائیلی فارغ‌التحصیل کند.
اینجا چه کسانی فارغ‌التحصیل می‌شوند؟ افرادی که در مقابل فریاد مظلوم، چشم و گوششان را می‌بندند؟»

حاج مهدی برآشفت:
«این حرف‌ها چیست؟! ما که کاری نکرده‌ایم! وظیفه‌مان عبادت خداست. بقیه‌اش به ما مربوط نیست.»

نرجس پیش از ترک حسینیه، آخرین جمله را مانند پتکی بر سکوت حاج مهدی کوبید:
«آقای جونز، جلاد اردوگاه آشویتس هم هر روز سر کار می‌رفت و بعد به کلیسا می‌رفت و دعا می‌خواند.
او هم فکر می‌کرد وظیفه‌اش را انجام داده. تفاوت ما با او چیست؟»

آن شب، حاج مهدی تنها در حسینیه ماند. به دیوارها نگاه کرد که گواه سال‌ها عبادت اما سکوت بودند.
صدای اذان را می‌شنید، اما این بار در لابه‌لای آن، فریادهای کودکان فلسطینی نیز به گوش می‌رسید.
برای اولین بار، عبادت خالصانه‌اش همچون برگی زرد و بی‌روح به نظرش آمد که از درختی جدا افتاده که ریشه‌اش باید در مبارزه با ظلم باشد.

سکوت، گاهی بلندترین فریاد است؛ اما خیانت در سکوت، شاید بلندترین گناه باشد.

 ۹ شهریور _ روز ربوده شدن امام موسی صدر

امام موسی صدر:
من حسینیه را حسینیه نمی‌دانم، مگر آنکه دلاورانی را برای نبرد با دشمن اسرائیلی فارغ التحصیل کند.

✅ حکم شرعی:
نظر معروف فقهاء معظم تقلید:
وجود دیدگاه‌های گوناگون در هیئات، حسینیه‌ها، مساجد و… در مسائل سیاسی و عبادی اشکال ندارد. ولی اطاعت از دستورات حکومتی ولی‌امر مسلمين بر هر مکلفی، هر چند دیدگاه متفاوتی داشته باشد، واجب است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا