
ماجراهای فقهآموز (قسمت ۴۰)
﷽
#ماجراهای_فقهآموز (قسمت ۴۰)
داستان فقهی: فراموشی مهربان
خداوند رفتگان جمیع مؤمنین رو رحمت کنه. پدربزرگ ما اواخر عمرش گرفتار آلزایمر شد. اوایلش خیلی جدی نبود، گاهی یه چیزی یادش میرفت یا کسی رو اشتباه صدا میزد. ما هم فکر میکردیم طبیعیه. اما کمکم وضع بدتر شد تا جایی که حتی نزدیکترین آدمای زندگیش رو هم نمیشناخت.
یه روز توی حیاط خونشون بودیم، منو صدا زد و گفت:
– ببین این دختر همسایه چی میخواد اومده توی خونه؟
وقتی نگاه کردم دیدم کسی که میگه “دختر همسایه”، خواهر کوچیکهی خودمه!
وقت اذان که میشد، با شوق میگفت:
– یا علی! پاشم نمازمو بخونم.
ولی همین که پا میشد، یادش میرفت دنبال چی بوده و میرفت سراغ یه کار دیگه. هرچی هم بهش میگفتیم “پدرجون وقت نمازه”، میگفت “باشه” ولی تا کنار شیر آب میرفت دستاشو میشست، دوباره یادش میشد و میرفت سراغ یه کار دیگه.
یه بار دیگه دیدیم انگشتر مادربزرگ دست عمهخانمه! وقتی پرسیدیم، فهمیدیم پدربزرگ احساساتی شده و انگشترخانمش رو به خواهرش بخشیده.
بعد این ماجرا پدرم با یکی از دوستان طلبهاش تماس گرفت و دربارهی نماز، روزه و همینطور تصرف در اموال پدربزرگ سؤال کرد.
بعد از تماس، از بابا پرسیدیم جواب چی شد؟
ایشون گفتند:
«اگر آلزایمر به حدی رسیده که امر به انجام وظیفه در مورد او معقول نباشد (مثل این که نسبت به نماز قادر به تشخیص اوقات نماز نباشد و نسبت به روزه هم فرقی بین حالت روزه و غیر روزه نگذارد) مکلف به نماز و روزه و قضای آنها نبوده و فرزندان از جمله فرزند بزرگ نیز تکلیف ندارد. در مورد اموالشون هم: قیم او حاکم شرع است و باید تصرف در اموال او با اجازه حاکم شرع انجام شود.»
____________
۲۱ سپتامبر _ روز جهانی آلزایمر